مفهوم قدرت
مفهوم اراده
رابطه قدرت و اراده
مفهوم مشیت و تفاوت آن با اراده
آیات بیانگر گسترة قدرت، مشیت و اراده خداوند
قلمرو قدرت الهی و امور محال
انواع كاربردهای محال
بررسی امكان صدور كارهای محال ازجانب خدا
انتظار میرود دانشپژوه پس از فراگیری این درس بتواند:
1. چگونگی انتزاع مفهوم قدرت، مشیت و اراده را درباره كارهای الهی بیان كند.
2. گسترة قدرت الهی را براساس آیات قرآن تبیین كند؛
3. انواع كاربردهای محال را توضیح دهد؛
4. دلیل عدم اشتمال قدرت الهی بر برخی از امور محال را تبیین كند.
عَنْ أبِی عَبْدِ اللَّه(علیه السلام) قَالَ: قِیلَ لأمِیر ِالْمُؤْمِنِین(علیه السلام) هَلْ یَقْدِرُ رَبُّك أنْ یُدْخِلَ الدُّنْیَا فِی بَیْضَةٍ مِنْ غَیْرِ أنْ تَصْغُرَ الدُّنْیَا أوْ تَكبُرَ الْبَیْضَةُ؛ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَك وَتَعَالَی لَا یُنْسَبُ إِلَی الْعَجْزِ وَالَّذِی سَألْتَنِی لَا یَكون؛(1) «از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است كه به امیرالمؤمنین(علیه السلام) عرض شد: آیا پروردگار تو میتواند دنیا را در تخممرغی جا دهد، بیآنكه دنیا كوچك یا تخممرغ بزرگ شود؟ فرمودند: همانا خداوند تباركوتعالی به ناتوانی نسبت داده نمیشود؛ اما آنچه تو از آن پرسیدی، [محال است و] واقع نمیگردد».
یكی از مباحثی كه درباره افعال الهی مطرح بوده و هست و از دیرباز، توجه دانشمندان را بهخود جلب كرده، این است كه آیا هر كاری در قلمرو قدرت الهی است و خدا هرچه را بخواهد و اراده كند ـ هرچند آن كار محال باشـد ـ انجام میدهد؟ برای پاسخ به این پرسش، ابتدا مفاهیم قدرت، مشیت و اراده را مرور میكنیم و سپس، آیات مرتبط با این موضوع را ازنظر میگذرانیم.
1. محمدبنعلیبنبابویه قمی (شیخ صدوق)، التوحید، ص130، باب القدرة، ح9.
یكی از روشنترین مفاهیمی كه با آن سروكار داریم، مفهوم قدرت است.(1) هرچند تعریف قدرت، معمـولاً بینش تازهای ـ بیش از آنچـه به ارتكاز ذهنی از این واژه درك مـیكنیم ـ بهدست نمیدهد، برای توجه بیشتر به نكتة مهمی در مفهوم قدرت، تعریف آن را ازنظر میگذرانیم. برخی از حكما، قدرت را چنین تعریف كردهاند: كون الفاعل بحیث اذا شاء فعل واذا لم یشأ لم یفعل؛(2) بهعبارتدیگر، هرگاه فاعلی این ویژگی را داشت كه هروقت اراده كند، بتواند آن كار را انجام دهد و هرگاه اراده نكند، انجام ندهد، میگویند او قدرت دارد. تعریفهای دیگری نیز در كتابهای كلامی و فلسفی برای این واژه آمده است كه بهدلیل اختصار، از آنها میگذریم.(3) نكتة قابل توجه اینكه تقریباً در تمام این تعریفها، اختیار در انجام یا ترك یك كار، اخذ شده است؛ بنابراین، لازمة قدرت داشتن، توان بر هردو جنبه (فعل و ترك) است؛ ولی در یك مرحله، تنها یكی از ایندو جنبه تحقق مییابد. در مقایسة مفهوم قدرت و اراده، دوباره به این نكته توجه خواهیم كرد.
1. روشنی این مفهوم بدینلحاظ است كه وجود چنین مفهومی را بهخوبی در خود مییابیم. از مصادیق این مفهوم در وجود انسان، قدرت بر اندیشیدن، تصمیمگیری و توانایی بهكاربستن برخی تصمیمهاست. بنابراین، صفت قادر (توانا) بر انسان صدق میكند. همین مفهوم را میتوان با حذف محدودیتها و جهـات نقص ـ كه از مشاهدة قدرتهای مادی و محدود، به ذهن میآیـد ـ به خدا نسبت داد. وقتی ذات الهی را درنظـر میگیریم و میبینیم هر زمان اراده كند، میتواند كاری را كه بخواهد، انجام دهد یا ترك كند، مفهوم قدرت را انتزاع، و بر او حمل میكنیم. ازسویدیگر، با توجه به اینكه قدرت نوعی كمال است و خدا همه كمالات را دارد، به این نتیجه میرسیم كه خداوند دارای این كمال نیز هست.
2. ر.ك: ملاهادی سبزواری، شرح الاسماء الحسنی، ج1، ص45؛ جعفر سبحانی، الالهیات علی هدی الكتاب والسنة والعقل، ج1، ص311.
3. قدرت را میتوان «مبدائیت فاعل حیِّ (موجود دارای شعور و اراده) مختار برای افعالش دانست. این مفهوم از معقولات ثانیة فلسفی است كه درخصوص خداوند، از ذات الهی ـ با توجه به اینكه قدرت نوعی كمال برای ذات اسـت ـ انتزاع میشود. اثبات قـدرت برای خـداوند، مستلزم اختیار نیـز هست؛ زیرا قدرت، ملازم با علم و اختیار است و اختصاص به فاعل حیّ مختار دارد (ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج1، ص413ـ414).
اراده، دستكم در دو معنا بهكار میرود؛ یكی، خواستن و دوست داشتن و دیگری، تصمیم و عزم بر انجام كار.(1) در قرآن نیز در این دو معنا بهكار رفته است.(2) اراده بهمعنای تصمیم گرفتن، در انسان امری وجودی و قائم به نفس اوست و از مبادی خاصی كه برخی از سنخ علوم و برخی از سنخ سایر كیفیات نفسانیاند، سرچشمه میگیرد.(3) انسان پیش از آنكه به كاری اقدام كند، آن كار و فوایدش را در ذهن خود ترسیم مینماید (مبادی علمی) و اگر دركنار این علم، میل و شوق به انجام كار هم در او پدید آمد (مبادی كیفی نفسانی)، تصمیم بر انجام آن میگیرد. البته خداوند در افعال خود به ذهنی كه در آن، صورت كار و منافع آن را تصور كند، نیازمند نیست و نیز كیفیات نفسانی درباره خدا مطرح نیست و اساساً ذات الهی جایگاه اینگونه انفعالات نفسانی نیست: لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالاً.(4) عقل وقتی ذات الهی و فعلی را كه از او صادر شده است لحاظ میكند، درمییابد كه كسی او را مجبور نكرده و خداوند، آگاهانه و
1. قال ثعلب: الإِرادَة تكون مَحَبَّة وغیر محبة... قال ابن سیده: وأُری سیبویه قد حكی: إِرادتی بهذا لك: أَی قصدی بهذا لك (ر.ك: جمالالدین محمدبنمكرمبنمنظور، لسان العرب، ماده «رود»).
2. اراده بهمعنای خواست و محبت، مانند: مِنكم مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنكم مَّن یُرِیدُ الآخِرَة (آل عمران:152)؛ «برخی از شما خواهان دنیا و برخی خواهان آخرتید» و اراده بهمعنای عزم و تصمیم، مانند: وَلَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّة (توبه:46)؛ «اگر عزم رهسپاری داشتند، برای آن وسیلهای فراهم میكردند» و یا فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ یَا مُوسَی أَتُرِیدُ أَن تَقْتُلَنِی كمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالامْس (قصص:19)؛ «وقتی درصدد انتقام از كسی كه دشمن آندو بود، برآمد، گفت: ای موسی! آیا تصمیم داری كه من را نیز مانند دیروزی بكشی»؟
3. ما وقتی میخواهیم كاری كنیم، ابتدا آن كار و سپس فوایدش را تصور میكنیم و اگر فوایدش را تصدیق كردیم، در پی آن، میل و شوقی در ما به آن كار پیدا میشود. گاهی این میل، بیمعارض است و گاهی با امیال دیگر تعارض دارد كه در اینجا، پای انتخابهای ارزشی و افعال اخلاقی باز میشود. اراده، هرگز خودبهخود در نفس نمیجوشد؛ مثلاً كسی یكباره تصمیم نمیگیرد كه فردا در مریخ استراحت كند؛ زیرا مبادی چنین ارادهای در نفس او وجود ندارد. بههرصورت، امیال گوناگون تنها زمینههایی برای انتخاب فراهم میآورند و نقش نهایی و تعیینكننده در انجام كار، با اراده است.
4. نهج البلاغه، خطبة 65.
آزادانه كارش را انجام داده است؛ اراده را به خداوند نسبت میدهد و میگوید: این كار طبق ارادة الهی صورت گرفته است.
آنچه در اینجا مهم است، این است كه فاعلِ قادر در یك مرحله، تنها یكی از دو طرف (فعل یا ترك) را اراده میكند و وقتی اراده كرد، انجام میدهد و ارادة دو طرف (فعل و ترك) باهم، اجتماع نقیضین و محال است؛ زیرا به این معناست كه یك كار در یك زمان، هم محقق شود و هم ترك شود؛ پس معنای مقدور بودن این نیست كه حتماً تحقق یابد؛ بلكه بدین معناست كه اگر خواست، تحقق مییابد و دیگر ترك نمیشود و اگر نخواست انجام دهد، ترك میكند و دیگر فعل انجام نمیشود؛ ولی هم فعل و هم ترك، مقدور است؛ چون این قضیة شرطیه درباره آن، صادق است.
قدرت در ذات مقدس الهی نیز همین ویژگی را دارد. خدا دارای كمال قدرت است؛ اگر خدا میخواست، فعل قبیح را انجام میداد. ذات مقدس حقتعالی بهگونهای است كه اگر اراده میكرد كار قبیح انجام دهد، انجام میداد؛ ولی لم یشأ ولم یفعل ولا یشاء ولا یفعل؛ یعنی «نخواسته و انجام نداده است و نمیخواهد و انجام نمیدهد». اینكه نمیخواهد و انجام نمیدهد، معنایش ناتوانی نیست؛ چون قضیة شرطیه صادق است.
بنابراین، دایرة اراده همواره محدودتر از دایرة قدرت است؛ زیرا قدرت، همیشه به دو طرف نقیض (فعل و ترك) و اراده، همواره به یكی از دو طرف (فعل یا ترك) تعلق میگیرد؛ زیرا اراده همین است كه بین طرفینی كه هردو مقدورند، یكی را برگزیند و دیگری را واگذارد.
مفهوم مشیت و اراده اندكی باهم تفاوت دارند. مشیت همان خواست باطنی و درونی پیش از تحقق فعل است؛ اما اراده در انسان، هنگام عمل تحقق مییابد. درباره خداوند نیز مشیت پیش از تحقق فعل، و اراده در مقام صدور فعل است. البته باید توجه داشت كه این مفاهیم، همه انتزاعیاند؛ بنابراین، در ذات خداوند یا خارج از آن، موجود مستقلی بهنام مشیت یا اراده وجود ندارد؛ بلكه وجود اینها، به وجود منشأ انتزاعشان است. تقدم و تأخر زمانی نیز در ذات الهی راه ندارد: لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالاً؛(1) اما میتوان برحسب تحلیل عقلی، صفات الهی را رتبهبندی كرد. عقل وقتی میبیند كه كار صادر از خدا برخلاف رضای او نیست و با كمالات ذات او موافقت و هماهنگی دارد، میگوید: این كار طبق مشیت الهی صورت گرفته است و وقتی درنظر میگیرد كه خدا در مقام عمل (صدور فعل) مجبور نیست، میگوید: خدا بهاراده خود این كار را كرده است. بههرحال، ایندو واژه بهحسب مفهوم، چنین تفاوتی دارند.
حال ببینیم گسترة قدرت، مشیت و ارادة الهی در قرآن تا كجاست و چه اموری را دربرمیگیرد. درباره گستره قدرت الهی، آیات فراوانی وجود دارد كه میتوان آنها را در سه دستة كلی قرار داد:
1. آیاتی كه میفرمایند: خداوند بر هر كاری قدرت دارد؛
2. آیاتی كه میفرمایند: خدا هرچه را كه بخواهد و اراده كند، انجام میدهد؛
3. آیاتی كه انواع كارهای مختلف را در قلمرو قدرت خداوند میدانند. اكنون به نمونههایی از این آیات توجه كنید:
1. نهج البلاغه، خطبة 65.
این دسته، آیاتیاند كه میفرمایند خداوند بر هر كاری قدرت دارد؛(1) مانند:
وَلِلّهِ مُلْك السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَاللّهُ عَلَی كلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (مائده:17)؛ «فرمانروایی آسمانها و زمین و میان آندو، از آنِ خداست؛ هرچه بخواهد میآفریند و خداوند بر هرچیزی تواناست».
دستة دوم، آیاتیاند كه میفرمایند خداوند هرچه بخواهد و اراده كند، انجام میدهد؛ مانند:
ألَمْ تَرَ أنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأرْضِ... إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاء (حج:18)؛ «آیا ندیدی كه آنچه در آسمانها و زمین است، خدا را سجده میكند؟ خدا آنچه بخواهد، میكند».
إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ (حج:14)؛ «خداوند، كسانی را كه ایمان آورده و كارهای شایسته كردهاند، وارد بهشتهایی میكند كه از زیر آن، نهرها جاری است؛ خداوند هرچه را اراده كند، انجام میدهد». آیات فراوان دیگری نیز داریم كه گویای همین حقایقاند.(2)
دستة سوم، آیاتیاند كه انواع كارهای مختلف را در قلمرو قدرت خداوند میدانند. برخی از این كارها كه نمودهای مختلفی از تدبیر انسان و جهان ازجانب خدای متعالاند، بدین قرارند:
1. افزون بر مثالهای یادشده، میتوان به این آیات اشاره كرد: بقره:20، 106، 109، 148، 259 و 284، آل عمران:26، 29، 165، 189 و190؛ مائده:17، 19، 40 و 120؛ انعام:17؛ انفال:41؛ توبه:39؛ هود:4؛ نحل:77؛ حج:6؛ نور:45.
2. نظیر: وَیَفْعَلُ اللّهُ مَا یَشَاء (ابراهیم:27) و كذَلِك اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَآء (آل عمران:40). عبارت پایانی این آیه ( یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ) در چند آیه دیگر نیز تكرار شده است (ر.ك: بقره:253 و حج:14).
الف) تحقق و دوام اجتماعات بشری: ازنظر قرآن كریم، اینكه عدة معینی از انسانها مدتی در این دنیا زندگی میكنند و از نعمتهای الهی بهره میبرند، تابع مشیت الهی است؛ اگر خدا بخواهد آن عـده را ـ پیش از سرآمـدن عمر طبیعی ـ نابود میكند و عـدهای دیگر را جایگزین آنها میكند. آیات متعددی گویای این مطلب است؛ مانند:
إِن یَشَأْ یُذْهِبْكمْ أیُّهَا النَّاسُ وَیَأْتِ بِآخَرِینَ وَكانَ اللّهُ عَلَی ذَلِك قَدِیرًا (نساء:133)؛ «ای مردم! اگر خدا بخواهد شما را [از میان] میبرد و دیگران را [پدید] میآورد و خدا بر این [كار] تواناست».
إِن یَشَأْ یُذْهِبْكمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ (ابراهیم:19 و فاطر:16)؛ «اگر بخواهد، شما را میبرد و خلق تازهای میآورد».
إِن یَشَأْ یُذْهِبْكمْ وَیَسْتَخْلِفْ مِن بَعْدِكم مَّا یَشَاء كمَآ أنشَأكم مِّن ذریه قَوْمٍ آخَرِینَ (انعام:133)؛ «اگر بخواهد، شما را میبرد و پس از آن هركه را بخواهد جانشین [شما] میكند؛ همچنانكه شما را از نسل گروهی دیگر پدید آورده است».
بنابر این آیات، افزون بر آفرینش افراد بشر و تحقق اجتماعات بشری، ادامة زندگی هر دسته از انسانها و دوام اجتماعات بشری نیز به مشیت الهی بستگی دارد.
ب) تنگی و فراخی روزی: طبق آیات قرآن، خدا روزی هركس را مقرر میفرماید:(1) فراخی و تنگی روزی هركس نیز به مشیت الهی وابسته است. این مطلب در آیات متعددی بیان شده است؛ مانند:(2)
إِنَّ رَبَّك یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء وَیَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا (اسراء:30)؛ «بیگمان پروردگار تو به هركه بخواهد، روزی فراوان میدهد و روزی هركه را بخواهد، تنگ میگرداند؛ او بهحال بندگانش آگاه و بیناست».
1. وَكأَیِّن مِن دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاكمْ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم (عنكبوت:60).
2. این مضمون در آیات دیگر نیز آمده است: رعد:26؛ قصص:82؛ عنكبوت:62؛ روم:37؛ سبأ:36، 39؛ و زمر:52.
لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء وَیَقْدِرُ إِنَّهُ بِكلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (شوری:12)؛ «كلیدهای آسمانها و زمین بهدست اوست؛ برای هركه بخواهد، روزی را گشاده یا تنگ میگرداند. اوست كه به هرچیزی داناست».
ج) بخشش یا ستاندن هر خیر و رحمت، و رساندن یا بازداشتن هر گزند: بخشیدن یا بازستانی هر خیر و موهبتی، ازجانب خداست. دراینباره، آیات فراوانی وجود دارد كه برخی عامترند؛ مانند دو آیه زیر:
قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ * یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (آل عمران:73ـ74)؛ «بگو: هر فضل و موهبتی بهدست خداست و خدا آن را به هركه بخواهد، میدهد و خداوند گشایشگر داناست؛ رحمت خود را به هركه بخواهد، اختصاص میدهد و خداوند را بخششی عظیم است».
وَإِن یَمْسَسْك اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن یُرِدْك بِخَیْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ یُصَیبُ بِهِ مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (یونس:107)؛ «اگر خدا گزندی به تو رساند، آن را جز او هیچ برطرفكنندهای نیست و اگر برای تو خیری بخواهد، پس فضل او را هیچ بازگردانندهای نیست. آن را به هركس از بندگان خود كه بخواهد، میرساند و اوست آمرزندة مهربان».(1)
برخی از آیات، ضمن اینكه دادن یا گرفتن هر خیری را ازجانب خدا میدانند، مصادیقی از آن مانند عزتبخشی و خوار نمودن هر بندهای را نیز به خدا نسبت میدهند؛ مانند:
قُلِ اللَّهُمَّ مَالِك الْمُلْك تُؤْتِی الْمُلْك مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْك مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء
1. بااینكه مخاطب صدر آیه، پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) است، ذیل آن نشان میدهد مطلبی كه درباره حضرت بیان شده است، به وی اختصاص ندارد و همه بندگان خدا را دربرمیگیرد؛ بنابراین، اگر خدا خیر كسی را بخواهد، یا برای آزمایش كسی یا بهدلیل دیگری، بخواهد به كسی ضرری برساند، تنها خود او میتواند وضعیت بهوجودآمده را تغییر دهد؛ بههرصورت، رساندن یا بازستانی هر خیر، بهدست اوست.
وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِك الْخَیْرُ إِنَّك عَلَی كلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (آل عمران:26)؛ «بگو: بارخدایا! ای فرمانروای ملك هستی! هركه را خواهی، فرمانروایی بخشی و هركه را خواهی، فرمانروایی بازستانی و هركه را خواهی، عزت دهی و هركه را خواهی، خوار گردانی. همه خوبیها بهدست توست و تو بر هرچیز توانایی».
و به همین ترتیب، بخشش یا عذاب هركس نیز، به مشیت او وابسته است:
لِّلَّهِ ما فِی السَّمَاواتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِی أنفُسِكمْ أوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْكم بِهِ اللّهُ فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاء وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاء وَاللّهُ عَلَی كلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بقره:284)؛ «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ خداست؛ و اگر آنچه در دلهای خود دارید، آشكار یا پنهان كنید، خداوند شما را به آن محاسبه میكند؛ آنگاه هركه را بخواهد، میبخشد و هركه را بخواهد، عذاب میكند، و خداوند بر هرچیزی تواناست».
د) فراهم آوردن زمینه هدایت و گمراهی امتها: درباره هدایت و گمراهی امت اسلام، آیاتی بدین مضمون وجود دارد كه اگر خدا میخواست، همه را به راه راست میكشاند:
وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدَی (انعام:35)؛ «اگر خدا میخواست، همه آنها را به راه راست گرد میآورد».
وَعَلَی اللّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَمِنْهَا جَآئِرٌ وَلَوْ شَاء لَهَدَاكمْ أجْمَعِین (نحل:9)؛ «و [نمودن] راه راست، بر خداست و برخی از آن راهها بیراههاند، و اگر خدا میخواست، همه شما را به راه راست میكشاند».
بنابراین، هدایت جبری امت اسلام نیز مقدور خداوند است؛ ولی او نخواسته كه همه را بهجبر به راه راست بیاورد؛ بلكه با بخشیدن اخـتیار و اراده به آنـان ـ مانند سایر انسـانها ـ زمینه هدایت اخـتیاری را فراهـم آورده است تا هـركس به حسن انتخاب یا سوء اختیار، راه هدایت یا ضلالت را برگزیند.(1)
1. ر.ك: انسان:2ـ3.
ه) هدایت و گمراهی هر فرد: افزون بر فراهم آوردن زمینه هدایت و كمال اختیاری، راه یافتن یا گمراهی هر فرد نیز بسته به خواست خداست:
مَن یَشَإِ اللّهُ یُضْلِلْهُ وَمَن یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (انعام:39)؛ «خدا هركه را بخواهد، گمراه میكند و هركه را بخواهد، بر راه راست قرار میدهد».
وَمَا أرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللّهُ مَن یَشَاء وَیَهْدِی مَن یَشَاء وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَكیمُ (ابراهیم:4)؛ «و ما هیچ پیامبری را جز بهزبان قومش نفرستادیم تا حق را برای آنان روشن كند؛ پس خدا هركه را خواهد، گمراه كند و هركه را خواهد، هدایت كند و او توانای بیهمتا و حكیم است».
بنابراین، همینكه هركس در نظامی كه خداوند مقرر داشته است، بهاختیار خود راه روشن هدایت یا بیراهه را برمیگزیند، نشان میدهد كه به مشیت الهی وابسته است؛ در نگاهـی كلیتر، خـواست هـركس ـ چه مطابق رضای الهـی باشـد و چه مخـالف آن ـ بـه خواست خدا بستگی دارد و اگر او نخواهد، هیچكس خواست و ارادهای از خود ندارد.
و) قانونگذاری: خدا هر قانونی كه بخواهد، وضع میكند:
إِنَّ اللّهَ یَحْكمُ مَا یُرِیدُ (مائده:1)؛ «بهراستی، خداوند آنچه را اراده كند، حكم میكند».
پس احكام تشریعی نیز تابع خواست خدایند.
اینها نمونههایی از آیات مختلف بود درزمینه گسترة قدرت، مشیت و ارادة الهی. ارادة الهی در تمام جهان و در تمام امور، حتی امور تشریعی نافذ است و هیچچیز بدون ارادة او تحقق نمییابد.
تعبیرهای عام و گستردة این آیات، پرسشهای مهم، متنوع و متعددی را در ذهن برمیانگیزد كه از دیرباز مطرح بوده است. پرسشهایی درباره اموری كه تحقق آنها
محال بهنظر میرسد؛ مانند اینكه آیا خدا میتواند شریكی برای خود بیافریند یا خود را نابود كند؟ آیا میتواند جهان را با آن بزرگی، درون تخممرغی جای دهد، بدون آنكه جهان كوچك یا تخممرغ بزرگ شود؟
مجموع اینگونه پرسشها به یك پرسش برمیگردد و آن اینكه آیات قدرت خداوند، امور محال را دربرمیگیرد؟ اگر چنین است، پس امور محال باید ممكن شوند و این بهمعنای اجتماع نقیضین است و اگر خدا بر این امور قدرت نداشته باشد، پس قدرت خدا ـ برخلاف آیات یادشده ـ محدود است.
برای پاسخ به این پرسش، توضیح كوتاهی درباره واژه «محال» ضرورت دارد.
محال در محاورات عرفی(1) سه كاربرد دارد: 1. محال ذاتی؛ 2. محال وقوعی؛ 3. محال عادی.
محال ذاتی، امری است كه خودمتناقض است؛ مثلاً كوهی در همان حالی كه كوه است، به اندازه ذرهای باشد و یا شیء سپیدی در همان حال سپیدی، سیاه باشد و یا خدا در همان حالی كه خداست، مخلوق باشد. این امور و مانند آن، خودمتناقض و محالاند.
محال وقوعی امری است كه خودمتناقض نیست؛ اما تحقق آن، مستلزم تناقض و محال است؛ این محال، بهجهت خاصی محال است؛ مثلاً انسان، ذاتاً امری ممكنالوجود است؛
1. منظور ما، كاربردهای محال در محاورات عرفی است؛ وگرنه محال عادی ازنظر فلسفی، واقعاً محال نیست؛ بلكه ازروی مسامحه، به آن محال گفته میشود.
اما اگر زمانی را فرض كنیم كه علت انسان موجود نباشد، تحقق انسان در چنین برههای مستلزم تناقض و محال است.
هر پدیده علتی دارد كه عادتاً از طریق آن به وجود میآید؛ ولی ممكن است علت دیگری هم داشته باشد كه گاهی نیز استثنائاً از آن طریق به وجود میآید. زمانی كه دیدیم علت عادی آن نیست، میگوییم: این محال است كه به وجود بیاید. البته اطلاق محال بر چنین مـواردی، مسامحـه است؛ چـون اگر فـرض كنیم كه آن پدیده ـ هرچـند استثنائاً از علت دیگریـ قابل تحقق است، پس چیزی است كه عقلاً ممكنالوجود است. اما محال عادی، درواقع امری محال و ناشدنی نیست؛ بلكه عرف ازروی مسامحه به آن محال میگوید؛ بنابراین، قابل تحقق است و در قلمرو قدرت الهی قرار میگیرد. محال عادی نهتنها امكان تحقق دارد، بلكه واقع هم شده است. معجزات الهی همه چنیناند؛ پدیدههاییاند كه از راه علل عادی تحقق نمییابند؛ بلكه از راه علل غیرعادی محقق میشوند. در اینجا امكان صدور هر سه نوع محال را ازجانب خداوند بررسی میكنیم.
اكنون پس از روشن شدن كاربردهای سهگانة واژه محال، به پاسخ پرسش یادشده میپردازیم.
بدیهی است قدرت الهی شامل محال ذاتی كه خود دربردارندة تناقض است، نمیشود و البته این بهمعنای محدودیت قدرت الهی نیست؛ زیرا خروج محال ذاتی از قلمرو قدرت الهی، حاصل كاستی و نقصان در قدرت خداوند و فاعلیت او نیست؛ بلكه نقص و اشكال در متعلق پرسش است كه بهدلیل متناقض بودن، قابلیت تحقق ندارد و امری ناشدنی است.
محال وقوعی نیز هرچند ذاتاً متناقض نبوده و بدینلحاظ، از قلمرو قدرت خارج نیست؛ ولی بهدلیل نبود علت، قابلیت تحقق ندارد و از قلمرو قدرت بیرون است؛(1) زیرا بدینلحاظ، مستلزم تناقض است. بنابراین، در این قسم از محال نیز نقص در قابلیت قابل است، نه در فاعلیت و قدرت الهی.
اما محال عادی، چنانكه اشاره شد، درواقع امری محال و ناشدنی نیست؛ بلكه عرف ازروی مسامحه، آن را محال میداند. بنابراین، قابل تحقق است و در قلمرو قدرت خداوند قرار میگیرد.
از مجموع آنچه گذشت، میتوان نتیجه گرفت كه خداوند بر هر امر ممكنی تواناست و قلمرو قدرت او همه امور تحققپذیر را دربرمیگیرد؛ نمونههای یادشده، یا ذاتاً و یا بهلحاظ شرایط وقوع، قابل تحقق نیستند تا پرسیده شود آیا خداوند بر آنها قدرت دارد یا خیر. برایناساس، میتوان گفت: آیاتی مانند إِنَّ اللَّه عَلَی كلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بقره:20)، تخصیص و تقیید برنمیدارند و محال ذاتی و وقوعی، تخصصاً از شمول اینگونه آیات خارجاند؛ زیرا مراد از شیء در این آیات، امور ممكن و قابل تحقق است.
1. درواقع، معلول در محال وقوعی، امتناع بالقیاس دارد؛ برخلاف محال ذاتی كه امتناع بالذات داشت؛ یعنی با توجه به اینكه علت منحصرهاش وجود ندارد، ممتنع و محال است كه محقق بشود؛ البته ممكن است ما در موردی چیزی را علت منحصرة معلولی بپنداریم، ولی درواقع، آن چیز علت منحصره نباشد و ما گمان كنیم كه تحقق این معلول، محال وقوعی است؛ ولی محقق شود؛ در اینگونه موارد، ما در تشخیص علت منحصره خطا داشتهایم؛ وگرنه معلول، امتناع بالقیاس نداشته و محال وقوعی نبوده است؛ مانند معجزات كه كسی چنین بپندارد كه همین علل طبیعی، علل منحصرة آنهایند و براثر علل ماورای طبیعی محقق شوند.
1. داشتن قدرت بهمعنای آن است كه فاعل بتواند كاری را بهخواست خود انجام دهد یا ندهد.
2. مشیت در انسان، همان خواست باطنی و درونی پیش از تحقق فعل است و اراده در او، كیفیتی نفسانی است كه موجب تحقق فعل میشود.
3. عقل وقتی میبیند كه كار صادر از خدا، برخلاف رضای او نیست و موافق كمالات ذات اوست، میگوید: این كار بنابر مشیت الهی صورت گرفته است و وقتی درنظر میگیرد كه خدا در مقام عمل (صدور فعل)، مجبور نیست، میگوید: خدا بهارادة خود این كار را كرده است. ایندو مفهوم، از صفات فعل و انتزاعیاند.
4. آیات قرآن بر گستردگی قدرت، مشیت و ارادة الهی دلالت دارند. بنابر این آیات، خداوند بر هرچیزی تواناست و هیچ كاری بدون مشیت و ارادة الهی تحقق نمییابد.
5. محال ذاتی، امری است كه بهدلیل دربرداشتن اجتماع نقیضین، ذاتاً قابلیت تحقق ندارد؛ مانند: گنجاندن جهان هستی با همه بزرگی آن در ظرفی كوچك.
6. محال وقوعی، امری است كه ذاتاً تحقق آن محال نیست؛ ولی بهدلیل نبود علت، قابلیت تحقق ندارد و بدینلحاظ، وقوعش مستلزم اجتماع نقیضین و محال است؛ مانند: تحقق انسان بدون وجود علت او.
7. محال عادی كه ازروی تسامح عرفی، محال نامیده شده است، وقوع یك پدیده از راه علتی است كه بهندرت از آن علت تحقق مییابد؛ مانند: تولد شش نوزاد در یك زایمان در انسان.
8. ازآنجاكه محال ذاتی، خود امری متناقض است و هیچ امر متناقضی قابلیت تحقق ندارد، قدرت الهی به آن تعلق نمیگیرد.
9. محال وقوعی هرچند بهلحاظ ذاتش دربردارندة تناقض نیست و بدینلحاظ، خارج از قلمرو قدرت نیست؛ اما برفرض نبود علتش، قابلیت تحقق ندارد و از قلمرو قدرت بیرون است؛ زیرا در این فرض، وقوعش مستلزم اجتماع نقیضین و محال است.
10. محال عادی، درواقع امری محال نیست و قابلیت تحقق دارد؛ بنابراین، در قلمرو قدرت الهی قرار میگیرد.
11. عدم تعلق قدرت الهی به محال ذاتی و وقوعی، بهمعنای نقص در قدرت و فاعلیت الهی نیست؛ بلكه در این موارد، متعلق قدرت است كه بهدلیل متناقض بودن یا منجر شدن به امری متناقض، قابلیت تحقق ندارد.
12. آیاتی كه خدا را بر هرچیز توانا میدانند، با محال ذاتی و وقوعی، تخصیص و تقیید برنمیدارند؛ زیرا مراد از شیء در این آیات، امور ممكن و تحققپذیر است و محال ذاتی و وقوعی، تخصصاً از دایرة این آیات خارجاند.
1. مفهوم قدرت، مشیت و اراده را در انسان تعریف كنید.
2. چگونگی انتزاع مشیت و اراده را درباره افعال الهی، و تفاوت آندو را با یكدیگر بیان كنید.
3. ضمن بیان سه كاربرد واژه محال، توضیح دهید كه چرا قدرت الهی به برخی از آنها تعلق نمیگیرد.
4. توضیح دهید، آیا عدم تعلق قدرت الهی بر برخی امور محال، بهمعنای نقص در قدرت اوست؟
5. آیا محال ذاتی و وقوعی، عموم آیاتِ بیانگر قدرت الهی را تخصیص میزند؟ چرا؟
6. آیا خداوند میتواند موجودی بیافریند كه قادر به نابودی آن نباشد؟ چرا؟
آیا خداوند میتواند شریكی برای خود بیافریند؟ نسبت «خلق شریك الباری» با عموم آیاتِ بیانگر قدرت الهی چیست؟
1. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن كریم، ج2 (توحید در قـرآن)، ص336ـ368 (قدرت).
2. سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الكتاب والسنة والعقل، ج1، ص133ـ150.
3. طباطبایی، سیدمحمدحسین، نهآیه الحكمة، ص296ـ300.