بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1396/07/26، مطابق با بیستوهفتم محرم الحرام 1439 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(2)
در جلسه گذشته درباره ارتباط ارزش فعل اخلاقی با نیت و برخی مباحث مقدماتی مربوط به این موضوع بحث کردیم. در ادامه بحث به این نکته اشاره میکنیم که استعمال شایع کلمه نیت در فقه با مفهوم اخلاقی آن بسیار متفاوت است. در احکام شرعی موضوعاتی وجود دارد که به اصطلاح، از «عناوین قصدیه» هستند. برای مثال اگر کسی چند نماز قضا بدهکار باشد، نمازی که میخواند بسته به نیتش متفاوت است و نیت هر نمازی کرد همان نماز حساب میشود. همانطور که ملاحظه میکنید نیت در اینجا هیچ مؤونهای ندارد و فقط یک بنای قلبی است. این نیت به قول معروف در آستین انسان است و انسان میتواند فعل را با این نیت یا نیتی دیگر انجام دهد و بسته به نیتی که میکند برای مثال نماز، نماز ظهر، عصر، یا عشاء میشود؛ البته با رعایت شرایطی که در اینگونه نمازها وجود دارد. این نیت اصطلاحی فقهی است و در جایی است که تفاوت دو ماهیت، فقط به نیت آن باشد.
ولی نیت در فعل اخلاقی اینگونه نیست و با صرف خطور در ذهن حاصل نمیشود. این نیت نیازمند یک سری مقدمات و مبادی نفسانی است. اگر آن مقدمات و مبادی نفسانی آماده و موجود باشد، آن نیت از انسان متمشی میشود، وگرنه با صرف خطور یک مفهوم در ذهن این نیت حاصل نمیشود. باید توجه داشته باشیم که نیت اخلاقی همانند نیت در عناوین قصدیه سهلالمؤونه نیست که انسان به صرف اینکه بگوید من هم همان نیتی را میکنم که اولیای خدا در عبادتهایشان میکردند، نمازش آنگونه بشود. فرد اگر میخواهد نیت عالی داشته باشد، باید مقدمات آن نیت را کسب کنند، باید در او زمینه و مبادی نفسانی آن نیت پیدا شده باشد، تا بتواند آن نیت را بکند، وگرنه هر نیتی از هر کسی متمشی نمیشود. بنابراین ما اگر میخواهیم نیتهای عالی داشته باشیم و کارمان ارزش عالی پیدا کند، باید ببینیم این نیت چگونه به وجود میآید و مقدماتش چیست. باید ببینیم چه کار باید بکنیم تا آن نیتهای عالی از ما متمشی شود و ما هم بتوانیم بگوییم: ما عبدتک خوفا من نارک ولا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک. بررسی این مسئله نیازمند تحلیلی روانشناختی درباره اصل پیدایش نیت و مقدمات آن است.
نکته دیگری که خوب است در اینجا به آن توجه کنیم این است که «کار» این است که انسان انرژی صرف کند، وقت بگذارد و حرکات بیرونی یا درونی انجام دهد. این کار همیشه ماهیت وسیلهای دارد، یعنی هر عاقلی هر کاری انجام میدهد ـ حتی اگر فکر میکند و در درون خودش آن را انجام میدهد ـ میخواهد نتیجهای بگیرد. برای مثال چیزی برای او مجهول است، فکر میکند تا آن را بفهمد؛ یا چیزی را فراموش کرده است، به ذهنش فشار میآورد تا به یاد بیاورد. مطلوب در اینجا فهمیدن و به یاد آوردن است، و فکر کردن و فشار آوردن به ذهن وسیلهای برای رسیدن به آن مطلوب است. انسان وسیله را به کار میبرد تا هدفی تحقق پیدا کند، همانطور که غذا میخوریم تا سیر شویم، میخوابیم تا از ما رفع خستگی شود. بنابراین برای ارزشیابی کارها باید ببینیم این کار را برای چه نیتی انجام میدهیم و چه هدفی از آن داریم.
بنابر تقسیم عقلی، بعضی کارها نمیتواند بیشتر از یک هدف داشته باشد؛ مانند این که مسیری است که فقط به یک نقطه ختم میشود، یا خطی مستقیم است که به نقطه پایان خط منتهی میشود. انتهای خط مستقیم یک نقطه است و نمیتواند به چند نقطه برخورد کند. هدف این نوع از کارها خودبهخود متعین و امری طبیعی است. اما در وسیلههایی که ما در زندگی بهکار میگیریم، غالبا یک وسیله میتواند برای چند چیز مورد بهرهبرداری قرار گیرد. فرض کنید سوار ماشین میشویم. سوار ماشین شدن یک کار است، اما یک هدف معین ندارد؛ انسان میتواند سوار ماشین شود و به مسجد برود همانطور که میتواند سوار ماشین شود و به مراکز گناه برود. هر دو یک کار است، اما میتواند به دو یا چند هدف بیانجامد.
این اهداف ممکن است در طول هم باشند یا در عرض هم. برای مثال، اگر از دانش آموزی که به دبیرستان میرود و درس میخواند بپرسید چرا درس میخوانی، میگوید میخواهم دیپلم بگیرم. وقتی دیپلم گرفت باز هم درس میخواند و میگوید میخواهم در کنکور شرکت کنم. وقتی در کنکور شرکت کرد و قبول شد، رشتهای را انتخاب میکند تا مثلا پزشک بشود. اگر از او بپرسید: چرا این رشته را انتخاب کردهای، میگوید میخواهم درآمد خوب داشته باشم. برای چه پول میخواهی؟ میخواهم خانه بخرم، زن بگیرم و... بالاخره در ذهن هر کسی این سلسله هدفها به نقطهای ختم میشود که آن هدف نهایی اوست. هدفهای دیگر، هم هدفاند و هم وسیله برای هدفی بالاتر، و همه در طول هم هستند. اما گاهی اهداف، علی البدل هستند و انجام کار برای رسیدن به یکی از آنهاست. برای مثال انسان رانندگی میکند تا به مسجد جمکران برود یا در باغی تفریح کند. در این نوع از اهداف میتوان در یک لحظه برای این کار چند هدف در نظر گرفت که باید به صورت علی البدل یکی را انتخاب کنیم.
در مباحث اخلاقی، اهداف (چه طولی و چه علیالبدل) مطرح میشوند. در اهداف طولی، برای تعیین ارزش کار باید از اهداف متوسط عبور کرده، هدف نهایی را ارزشیابی کنیم. برای مثال ممکن است انسان به طرف جمکران برود اما هدفش عبادت در جمکران نباشد و در آنجا با کسی قراری داشته باشد که به معامله حرام یا حلالی بپردازد. در نگاه اول میگوییم عجب انسان خوبی است و وقت صرف میکند و به جمکران میرود، ولی کسی از دل او خبر ندارد که رفتن به جمکران را وسیله برای چیز دیگری قرار داده است. آن هدف نهایی از رفتن است که ارزش کارش را تعیین میکند.
نکته مهم این است که همه اهداف طولی و عرضی از چیزهایی هستند که شیطان میکوشد انسان را در آنها فریب دهد. او قسم خورده است که انسان را فریب دهد.[1] بهخصوص درباره کسانی که پیشرفتهایی کردهاند، بیشتر فعالیت و تلاش میکند که گمراه و منحرفشان کند و ناآگاهانه آنها را در چاله بیندازد. او در اینکارش خیلی موفق عمل کرده و افزون بر اینکه از ابتدا شیطان بوده است، چندین هزار سال تجربه نیز در فریب انسان دارد. گاهی شیطان آن قدر قوی عمل میکند که خود فرد نیز متوجه نمیشود که هدف نهاییاش چیست. او آنچنان مقدمات را فراهم و تنظیم میکند که انسان خیال میکند خیلی فرد خوبی است، در صورتی که خود از آن شیاطین انس است و نمیداند. کار شیاطین جن این است که از مقدماتِ خوب، استفاده غلط میکنند؛ این فرد هم همینکار را میکند. در ظاهر کارهای خوب انجام میدهد؛ کارهایی که مردم از آنها تعریف میکنند و خیال میکنند این فرد از اولیاءالله است، ولی در واقع دنبال هوای نفس خودش است.
گفتیم یکی از مسائل مقدماتی که باید به آن توجه کنیم این است که همه افعال وسیله هستند، کار همیشه برای این است که اثری بر آن مترتب شود. باید دید چه اثری را برای کارمان قصد کردهایم. آیا آن قصد، قصد متوسط است یا نهایی و آیا آخرین قصدمان همین است یا آن را هم برای رسیدن به چیز دیگری میخواهیم. بالاخره آخرین چیزی که از انجام این عمل میخواهیم، نشاندهنده ارزش عملماست. البته اشخاص در انتخاب هدف بسته به شرایط و همتشان بسیار متفاوتند. فردی خوب درس میخواند، و هدفش فقط این است که درآمد خوبی داشته باشد و مثلا بتواند در فلان مکان استخدام شود. روشن است که ارزش کارش همان پولی است که میگیرد. دیگری خود علم برایش مطلوبیت ذاتی دارد و به خاطر آن به دنبال علم میرود. اما کسی نیز میگوید چون خداوند گفته است درس بخوان، درس میخوانم. البته این هدف آخر خود شقوق و مراتبی پیدا میکند، همچون عمل برای دوری از جهنم، عمل برای رفتن به بهشت یا عمل برای شکر و عشق به خدا؛ ولکنی اعبده شکرا له.
برای اینکه نیتی در انسان پیدا شود ابتدا باید به کاری که میخواهد انجام دهد و اثری که بر آن کار مترتب میشود، توجه پیدا کند. به عبارت دیگر باید به این دو، علم آگاهانه پیدا کنیم. این توجه بدان معناست که اگر علم ناآگاهانه نیز داریم، آن را به آگاهانه تبدیل کنیم و مورد توجه قرار دهیم. برای مثال، فرد باید توجه پیدا کند که میشود نماز را به جماعت خواند، و این نماز جماعت باعث میشود که گناهان من آمرزیده شود و به جهنم نروم. پس از این توجه، در دل انسان این گرایش پیدا میشود که این کار را انجام دهد. در این مرحله اگر هیچ چیز دیگری غیر از آثار نماز جماعت مورد توجهاش نبود، این گرایش فوراً اثر خودش را میکند، و به سوی نماز جماعت میرود. اما اگر در کنار این خواسته، چیزهای دیگری را هم دوست داشت، صرف آن تصور و تصدیق کافی نیست که آنها را رها کند و به نماز بایستد، بلکه باید این خواسته بر آنها رجحان پیدا کند. همه این خواستهها با هم جمع نمیشود و بین آنها تزاحم به وجود میآید. در این یک دقیقه من نمیتوانم هم نماز بخوانم، هم غذا بخورم، هم بعضی کارهای دیگر که مثلا لذتبخش است انجام دهم. وقتی میتوانم تصمیم بگیرم که همه آنها را رها کنم و به نماز بایستم که محبتم نسبت به نماز و آثارش مانند آمرزش گناه یا لَحْمِ طَیْرٍ مِّمَّا یَشْتَهُونَ،یا ازواج مطهره غالب شود.
روشن است که این محبتها اختیاری نیست و انسان نمیتواند به یکباره بگوید دلم میخواهد فلان چیزی را بیشتر دوست بدارم. پیدایش این محبت، خود نیازمند مقدماتی است؛ ابتدا باید اصل وجود بهشت و جهنم را باور کرده باشد، سپس بداند چه چیزهایی موجب این بهشت و آن جهنم میشود. چه چیزی باعث میشود که عذاب جهنم برداشته شود و گناه آمرزیده شود. آن روایتی که دلالت بر این مطلب میکند را باورکند، بداند درست است و جعلی نیست. تمام این مقدمات لازم است تا انسان آن هدف را دوست بدارد. تازه دوست داشتن یکی از مقدمات نیت است.
برای اینکه بتوانیم کارهایمان را با نیت خوبی انجام دهیم، از مدتها پیش باید مقدمات این نیت را فراهم کرده باشیم. اولین مقدمه، دانستنیهاست. ابتدا باید باور کنیم. البته باور مقداری با دانستن تفاوت دارد. فرعون میدانست که موسی پیغمبر است و از طرف خدا آمده است، ولی ایمان نداشت. ولی بالاخره علم شرط لازم ایمان است و تا علم یا ظن نباشد، ایمان پیدا نمیشود. باید آن مقدمات را فراهم کنیم تا ایمان پیدا شود. شناختن اسبابی که زمینه نیت خوب را فراهم میکند، خیلی مشکل نیست. اگر انسان در کارهای خودش دقت کند، کمابیش میتواند آنها را بشناسد. اصولا اکثر مسائل روانشناختی با توجه به درون خود انسان کشف میشود.
مسئله مهم دیگر، پدید آمدن موانع است. گاهی انسان مقدمات را فراهم کرده است ولی ناگهان پدیدهای پیدا میشود که فکر آن را نکرده است. یکباره چیزی پیدا میشود که دل او را میبرد و به دنبال آن مسئله میرود. این آسیبها مانع قصد انجام کار خیر میشود. پیچیدگیهای زندگی و ارتباطات درهمتنیدهای که برای انسانها پیدا میشود، زمینه را برای پیدایش این آسیبها فراهمتر میکند. تا انسان تنهاست و مثلا در خانهای روستایی زندگی میکند، اینگونه آسیبها کمتر برایش پیش میآید، اما وقتی زندگی اجتماعی، ارتباطات زیاد و تکنولوژیهای رسانهای و هنری فراوان شد، موانع نیز زیاد میشود و اینجاست که کار مشکل میشود. انسان باید بیاندیشد که چه کنم در دام شیطان نیافتم یا دستکم کمتر بیافتم. انسان باید در مقابل اینها برنامههای سلبی داشته باشد. یعنی همانگونه که برای انجام کار خیر، از قبل میبایست دربارهاش فکر میکرد و مقدمات آن را فراهم میکرد، درباره این آسیبها نیز باید فکر کند و آنها را بشناسد و قبل از قرار گرفتن در معرض آنها، مقدماتی فراهم کند که با آنها برخورد پیدا نکند. بیاندیشد چه کنم که چنین چیزی را نبینم، پایم به آنجا نرسد، با فلان شخص همصحبت نشوم، دلبستگی به آن پول یا مقام و شهرت پیدا نکنم.
این مسایل تهذیب نفس را به عنوان یک واجب عقلی بیّن برای انسان مطرح میکند. اگر میخواهی در چاه نیفتی، از این راه نرو! از راهی برو که سر راهت چاه نباشد. ومن یحم حول الحمی اوشک ان یقع فیه؛ وقتی انسان اطراف منطقه قرق قدم میزند و به آن نزدیک میشود، ممکن است که یکباره پایش لیز بخورد و در آن سقوط کند. هنر این نیست که انسان در مرز حرکت کند. باید کمی از مرز فاصله بگیرد تا در آن نیفتد. این طور نگوید که هر وقت بدانم کلامی صددرصد حرام است، نمیگویم،بلکه اگر جایی نوددرصد یا حتی کمتر هم احتمال دادی که حرام است، باز نگو! فعل شبههناک انجام نده و فاصله بگیر! تنها اندیشیدن درباره فواید کار صحیح کافی نیست برای اینکه انسان موفق شود که آن کار را نیت کند و انجام دهد، بلکه باید درباره ضررهای ضدش نیز بیاندیشیم تا بتوانیم خودمان را از ابتلا به آنها حفظ کنیم.
این مطلب ما را به چرایی یکی از اصول تربیتی قرآن رهنمون میسازد. قرآن انبیا را دارای دو رسالت همگانی میداند؛ رسلا مبشرین ومنذرین. پیامبران هم به نعمتها و پاداشهای الهی بشارت و هم از عذاب الهی انذار میکنند. با مراجعه به آیات قرآن میبینید که خداوند در برخی از آیات به جای واژه پیامبر، واژه «نذیر» را به کار برده است،[2] اما در هیچ آیهای، واژه بشیر به جای واژه پیامبر بهکار نرفته است. با اینکه بشیر و نذیر بودن هر دو وظیفه پیغمبران است، اما عنوانی که خداوند به طور مطلق بر پیغمبر اطلاق میکند نذیر است. علت این امر نیز این است که آنچه در اراده ما انسانها بیشتر اثر دارد، حفظ از خطرهاست. معمولاً ابتدا مواظبیم خطر را رفع کنیم. هرگاه آن تأمین شد، سپس به سراغ لذتها، خوشیها و خوبیها میرویم. این است که مهمترین کار پیغمبران نیز انذار است. خداوند درباره کسانی که هدایت پیغمبران در آنها اثر نکرد، نیز میگوید: سَوَاء عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ؛[3] انذار و عدم انذار برای اینها مساوی است و فایدهای ندارد. ما باید در زندگی خودمان نیز به خطرها بیشتر توجه داشته باشیم؛ البته به صورت فطری اینطور هست و در بیشتر جاها آنچه باعث میشود که بسیاری از ما گناه را ترک کنیم، ترس از عذاب جهنم است. سرّ اینکه در مباحث اخلاقی موارد خوف و خشیت خدا بیشتر از امید به او مطرح میشود نیز همین است.
از آنجا که بیشترین چیزی که در انسان اثر میکند، خوف عذاب است، عبادتهای بیشتر انسانها نیز از ترس جهنم است. حتی بسیاری از بزرگان اخلاق گفتهاند که اگر خوف جهنم را از دین بردارند، معلوم نیست که چند متدین باقی بماند! ولی بالاخره کسانی نیز هستند که یک پله جلوتر میروند و در آنها امید به رحمت نیز موثر میشود؛ طمعا فی الجنة.
اما قسم دیگری نیز وجود دارد که از درک ما بسیار دور است. برای همه ما اتفاق افتاده است که گاهی تعلق خاطر بیشتری به برخی از کسانی که با آنها معاشرت میکنیم، پیدا میکنیم. شاید هیچ انسانی نباشد که مزه محبت را نچشیده باشد. کسانی که محبت پیدا میکنند غالبا به خاطر آثاری است که موجب لذتی برای خودشان میشود؛ ولی وقتی محبت شدت پیدا کند، دیگر محب خودش را فراموش میکند و فقط به فکر این است که کاری را انجام دهد که محبوب خوشش بیاید. از داستانهای عشقی که بگذریم، در زندگی و سیره اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین چیزهایی وجود دارد که جز با همین مسئله قابل تفسیر نیست.
در یکی از مناجاتهای ایشان میخوانیم؛ لَوْ كَانَ رِضَاكَ فِی أَنْ أُقَطَّعَ إِرْباً إِرْباً وَ أُقْتَلَ سَبْعِینَ قَتْلَةً بِأَشَدِّ مَا یُقْتَلُ بِهِ النَّاسُ لَكَانَ رِضَاكَ أَحَبَّ إِلَی؛[4] خداوندا! اگر تو از این خوشت میآید که من هفتاد بار کشته شوم و هر بار که کشته میشوم تکهتکهام کنند، من همانی که تو دوست داری، دوست دارم. اینکه من چه چیزی به دست بیاورم مطرح نیست، فقط رضایت تو مطرح است. لازمه دوست داشتن واقعی این است که انسان دلخواه محبوب را دوست بدارد و در راه تحقق دلخواه او تلاش کند. چنین عبادتی با عبادتی که از ترس جهنم باشد، بسیار متفاوت است. چه بسا چند دقیقه از این عبادت بر هفتاد سال از آن عبادتها ترجیح داشته باشد.
اگر بخواهیم چنین نیتی از ما متمشی شود؛ اگر میخواهیم وقتی نماز میخوانیم بگوییم: «اعبدک حباً»، باید مقدماتش را از مدتها پیش فراهم کنیم. اولین قدم در این راه شناخت مقصد است. سپس شناخت چیزهایی که محبتآور است؛ شناخت کمالات مخصوصا کمالاتی که اثر آنها به انسان میرسد. از این نمونهها در زندگی انبیا و اهل بیتصلواتاللهعلیهماجمعین مطالب خوبی برایمان نقل شده است که اگر فرصت کنیم و آنها را مطالعه کنیم ما را برای نزدیک شدن به آن مقامات راهنمایی میکند و نشان میدهد که از کجا باید شروع کرد.
نتیجه بحث اینکه نیت عبادت که موجب ارزش اخلاقی میشود، فرآیندی روانی است. این نیت چیزی نیست که انسان بتواند به صورت لحظهای برای آن تصمیم بگیرد و آن را تغییر دهد. آن نیت لحظهای، مربوط به امور اعتباری است که اصلا ماهیت آنها با اعتبار است و انسان با یک توجه نسبت به تغییر آن اقدام میکند. اما نیت افعال اخلاقی اینگونه نیست. این افعال دارای مقدماتی است که باید آنها را از مدتها قبل فراهم و تنظیم کرد. همچنین باید مراقب بود که از آسیبها محفوظ بماند تا در هنگام عمل، آن نیت سالم و ارزشمند از انسان متمشی شود، و در مقابل آن رضایت الهی را به دست آورد؛ وَمَا لِأَحَدٍ عِندَهُ مِن نِّعْمَةٍ تُجْزَى* إِلَّا ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى.[5]
از خداوند متعال درخواست میکنیم به حق بندگان خالصش که او آنها را دوست میدارد، به ما توفیق معرفت و محبت خود و اولیایش را مرحمت بفرماید.
وصلی الله علی محمد و آلهالطاهرین
[1]. فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (ص،82).
[2]. وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِیهَا نَذِیرٌ (فاطر،24).
[3]. یس، 10.
[4]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج7، ص501.
[5]. لیل،19-20.