بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1396/08/10، مطابق با دوازدهم صفر 1439 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(4)
در جلسات گذشته اشاره کردیم که در محافل علمی دنیا درباره حقیقت ارزش اخلاقی و قوام آن، نظرهای گوناگونی وجود دارد، اما از دیدگاه اسلام ارزش اختیاری برای کاری است که حسن فعلی و حسن فاعلی داشته باشد؛ یعنی کار فی حد نفسه کار خوبی باشد و فاعل نیز آن را با نیت خوبی انجام دهد. این مسئله را کمی بازتر کردیم و به این مسئله پرداختیم که اصلاً ملاک خوبی و بدی چیست و چگونه ما مفهوم خوبی را یاد گرفتهایم. گفتیم در این زمینه نیز بحثهای بسیاری در دنیا مطرح است؛ کسانی خود را راحت کرده و آن را مفهومی بدیهی میدانند که نیاز به بحث ندارد، اما کسانی نیز در نقطه مقابل گفتهاند که این مفاهیم تعریف جامع و مانعی که همه مذاهب و محافل آن را قبول کنند، ندارد و هر کسی باید طبق سلیقه خودش آنها را تعریف کند. اما بر اساس تحلیل ما، مفهوم خوب و بد از مفاهمی است که به آنها معقولات ثانیه میگوییم. این مفاهیم به صورت مستقیم از خارج گرفته نمیشوند و ذهن بر اساس نگاهی که از زاویه خاصی به اشیاء دارد این مفاهیم را انتزاع میکند. اینگونه مفاهیم فراوان هستند و اکثر مفاهیمی که ما در زندگی خود از آنها استفاده میکنیم _ به خصوص آنچه مربوط به مسائل دینی و ارزشی است _ از این قبیل است.
به نظر میرسد اولین مصداقهایی که ما در زندگی برای حُسن درک میکنیم، چیزهایی است که از آنها لذت میبریم. انسان از کودکی از چیزهایی مثل نوازش مادر خوشش میآید. همین باعث میشود که مفهوم خوب انتزاع شود. این مفهوم به تدریج توسعه داده میشود و شامل انواع خوردنیها، دیدنیها و شنیدنیهایی که از آنها لذت میبرد نیز میشود. مفهوم خوشی با خوبی بسیار به هم نزدیک است. در مورد دیدنیها نیز مفهوم «زیبایی» را به کار میبریم که باز این مفهوم نیز به خوب نزدیک است؛ البته به تدریج این مفهوم توسعه پیدا میکند و درباره افعال نیز به کار میرود و به بعضی کارها نیز میگوییم کار زیبایی است.
«لذت» احساسی دوستداشتنی است که در ما پدید میآید. البته انسان در همین مفهوم نیز دستکاریها و توسعه و تضییقهایی انجام میدهد. این مفهوم آنقدر توسعه داده میشود که بعضی آنرا به خداوند نیز نسبت میدهند؛ البته برای اینکه تشابه با موجودات دیگر حاصل نشود، درباره خداوند به جای لذت، مفهوم «ابتهاج» به کار میرود. همچنان که واژه «سرور» در روایات درباره خداوند به کار رفته است. این مفاهیم همه از معقولات ثانیه هستند که ذهن انسان با لحاظهای خاصی آنها را میسازد.
گفتیم ارزش اخلاقی برای کاری است که حسن فعلی داشته باشد؛ یعنی خودِ کار خوب باشد. در تحلیل خوب نیز گفتیم انسان نیازهای گوناگونی دارد؛ وقتی نیاز او برطرف میشود، حالت مطلوبی برای او پیدا میشود که از آن حالت خوشش میآید. اصلیترین مؤلفه برای خوبی کارها این است که نیازی را از فاعل رفع کند. بنابراین برای سنجش حسن فعلی کارها باید ببینیم چه کارهایی است که نیاز ما را رفع میکند و برای ما حالت مساعدی به وجود میآورد. در اصطلاحات فنی فلسفی درباره اینگونه چیزها که حالت مناسبی برای انسان پدید میآورد، تعبیر «کمال» را به کار میبرند و آن را بسیار توسعه میدهند. بعضی کمالات را به دو دسته تقسیم میکنند؛ کمال اول که ذاتیات شیء را تشکیل میدهد، و کمال ثانی که عرضیات را شامل میشود. بنابراین هر چیزی که ذاتیات چیزی را تأمین میکند، کمال آن میشود و برای آن خوب است. برای مثال روح را به «کمال اول لما بالقوة من حیث انّه بالقوة» تعریف میکنند. عرضیات نیز کمالات ثانیهای هستند که اگر نبودند، شیء از بین نمیرود، اگرچه کمبودی دارد. انسان اگر عرضیاتی مثل علم، قدرت، جمال ظاهری، بیان و فهم خوب و... نداشت از انسانیت نمیافتد. اینها فصل حقیقی و از مقومات انسان نیستند، ولی کمال ثانی او هستند. بنابراین درباره حسن فعلی میتوانیم بگوییم: فعلی حسن و نیکو است که یا خودش کمال اول یا ثانی برای شیء است، یا کمال اول یا ثانی برای آن به وجود میآورد.
درباره حسن فاعلی نیز گفتیم که در زندگی این عالم، اهداف انسان گاهی با دهها و صدها مقدمه و واسطه انجام میگیرد. این مقدمات گاهی بهگونهای است که هم میتواند نتیجه مطلوب ما را تأمین کند و هم میتواند برای ضد آن به کار رود. برای ارزشیابی اینگونه کارها باید دید که فاعل آن را به چه نیتی انجام داده است و مقصود او از این کار چه بوده است. آن هدف است که به مقدماتِ کار ارزش میدهد، و به تعبیر دیگر ارزش آن هدف به این مقدمات سرایت میکند. اینجاست که غیر از حسن فعلی،حسن فاعلی نیز مطرح میشود. اگر این مسئله را ندیده بگیریم، ارزش اخلاقی موضوع پیدا نمیکند. اگر فقط فعل را نگاه کنیم،کاری مانند ساختن شمشیر، چه برای جهاد در راه خدا باشد و چه برای انجام جنایت، با هم مساوی است. برای هر دو هدف، آهنی را در کوره گذاشته و روی آن کار کرده و شمشیر ساختهاند. ارزش اخلاقی وقتی پیدا میشود که نیت فاعل در آن لحاظ شود.
حال این پرسش مطرح میشود که فاعل چه نیتی بکند که ارزش اخلاقی پیدا کند؟ از نظر اسلام، ما در کارها چه نیتی باید داشته باشیم که ارزش کار ما بالا برود؟ با توضیحاتی که بیان شد، روشن میشود که منظور ما از ارزش اخلاقی چیزی است که با نیت فاعل ارتباط دارد و کمالی برای انسانیت آن فاعل ایجاد میکند. برای ارزشیابی نیتها چند را ه وجود دارد. یک راه بحث های عقلی و فلسفی است که بسیار پیچیده است و باید در کلاسهای درس بیان شود. راه دیگر روشی است که در کتاب «خودشناسی برای خودسازی» مطرح کردهایم و آن این است که با بررسی گرایشهای فطری خودمان ببینیم فطرتاً طالب چه چیزهایی هستیم؛ آنها را تحلیل و مقدمات آنها را تنظیم کنیم و به شکل استدلال عقلی درآوریم. راه کوتاه و سادهتر این است که به سراغ منابع دینی برویم؛ این را ه برای عموم مسلمانها دلنشینتر است. راههای دیگر بیشتر برای احتجاج با منکران مفید است، اما برای کسانیکه قرآن و حدیث را قبول دارند، احتیاجی به آن بحثهای پیچیده نیست.
گفتیم ملاک حُسن این است که کمالی را برای فاعل ایجاد کند. کمال را نیز به «امر وجودی مطلوب» معنا کردیم. حال این سؤال مطرح میشود که در چه صورتی انسان دارای ارزش وجودی بیشتری میشود و وجودش کاملتر میگردد؟ روشن است که هنگامی میتوانیم به این پرسش پاسخی صحیح و عقل و شرعپسند بدهیم که بدانیم این انسان چه کمالاتی میتواند پیدا کند. وقتی این مسئله را ندانیم نمیتوانیم بگوییم کدام مهمتر است و ارزش بیشتری دارد.
همه ما میدانیم که خداوند ما را ساخته است. بنابراین بهترین راه برای این شناخت آن ا ست که از خداوند بپرسیم که ما را برای چه ساخته است. پس از آنکه این مطلب را فهمیدیم، باید از او بپرسیم چگونه باید از وجود خودمان استفاده کنیم؟ نعمتهایی که خداوند در درون ما قرار داده است، همانند اشیاء بیرونی است که در اختیار ما قرار داده است. ما در چشم و گوش و دست و پای خود همانند نعمتی که جدای از ماست تصرف میکنیم و آنها را به اختیار به کار میگیریم. بنابراین اگر خداوند دو کار برای ما انجام بدهد خدمت بسیار بزرگی به ما کرده است؛ یکی اینکه بگوید اصلاً شما را برای چه ساختهام و دیگر اینکه بگوید با خودتان چگونه رفتار کنید که به آن هدف مطلوب من برسید. چون نعمتهایی که خداوند به ما داده است، هنگامی اثر خودش را میبخشد که بدانیم چگونه باید از آنها استفاده کنیم. هدایت الهی خود بزرگترین نعمتی است که روی همه نعمتها سایه میاندازد؛ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى* الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى* وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى؛[1] کار خدا خلقت و هدایت توأم است. هرچه را خلق میکند، هدایت نیز همراه آن است. اگر درباره نعمتهایی که به ما داده است نفرماید که چگونه از آنها بهره بگیریم، مثل این است که آن نعمتها را نداده است و ممکن است ما از آنها سوءاستفاده کنیم و به ضرر ما تمام شود.
خداوند در قرآن درباره هدف خلقت انسان چند نوع بیان دارد که در نگاه ابتدایی به نظر میرسد که با هم تفاوت دارند و تغایری بین آنهاست، اما با نگاه تحلیلی به این نکته میرسیم که این اهداف متمم یکدیگر هستند. برای مثال، در آیه هفت از سوره کهف میفرماید: إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا؛[2] ماشما را خلق کردیم، نعمتهای متفاوتی به شما دادیم و در بیرون وجود شما نیز چیزهای جاذبهدار و زیبایی قرار دادیم تا شما را جذب کند و از آنها استفاده کنید، اما همه اینها وسیله آزمایش است. وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً؛[3] وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ؛[4] خوشیها و ناخوشیهایی که در این عالم وجود دارد، همه اسباب آزمایش است.
حال این سؤال مطرح میشود که این آزمایش برای چیست؟ وقتی آزمایش شدیم چه میشود؟ آیا کار تمام میشود؟! ما انسانها چیزهایی را آزمایش میکنیم که نمیدانیم، اما خدا که همه چیز را میداند، چرا میخواهد ما را آزمایش کند؟ این آزمایش برای این است که انسان سر دو راهی یا چند راهی واقع شود و یکی را انتخاب کند. از این راهها فقط یکی مطلوب خداست و انسان باید با اختیار خودش آن را بپیماید. خداوند انسان را سر دو راهی میگذارد تا ببیند کدام را انتخاب میکند. او انسان را هدایت میکند و میگوید آن که من میخواهم یکی از اینهاست، اما تو اختیار داری، از هر کدام که میخواهی برو! إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إمّا شاکراً و إمّا کفوراً؛[5] فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَكْفُرْ؛[6] ما راه را به شما نشان دادیم حالا خودتان انتخاب کنید! هرکس میخواهد ایمان بیاورد، هرکس میخواهد کفر بورزد. آفرینش برای این است که شما راه صحیح را بشناسید و آن را انتخاب کنید، اما برای اینکه این انتخاب اختیاری باشد باید حداقل دو راه باشد و شما بتوانید هر یک از دو راه را انتخاب کنید. راهی که خداوند انتخاب آن را از انسان میخواهد راه کمال و سعادت اوست. او میفرماید: ما وسایل مختلف را در اختیار شما میگذاریم و به شما میگوییم هرکدام از اینها چه آثار و نتایجی دارد تا خودتان انتخاب کنید، و مسئولیت آن به عهده خودتان است.
در بین همه موجوداتی که خداوند آفریده است، فقط انسان و جن هستند که این ویژگی را دارند؛ حتی ملائکه اینگونه نیستند؛ آنها یک راه بیشتر ندارند؛ منهم رکّع لایسجدون، منهم سجّد لایرکعون؛ یک دسته همیشه در حال رکوع هستند و سجده نمیکنند، یک دسته در حال سجده آفریده شدهاند و از جایشان بلند نمیشوند؛ راه آنها یکسویه است و انتخاب ندارند. اما خداوند راه انسان را دوسویه و چند سویه قرار داده است تا خودش انتخاب کند و مسئولیت داشته باشد. سرّ خلافتی هم که خدا به انسان داده است، همین مسئولیت اوست.
پس از امتحان نوبت به هدف بالاتر میرسد. امتحان برای این بود که ما راهمان را خودمان انتخاب کنیم. مسئولیت این انتخاب به عهده ماست. این انتخاب است که به کار انسان ارزش میدهد. ارزش کار انسان به این است که با انتخاب خودش و با وجود جاذبههای شهوت، غضب، وسوسههای شیطانی و... راه خدا را انتخاب کند. در این صورت است که لیاقت مرتبهای از خلافت خداوند را پیدا میکند. ولی باز مسئله به اینجا ختم نمیشود. أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ؛ [7] تازه همه اینها مقدمه است برای یک عالم بیانتها. همه عمر این دنیا _ حتی اگر هزار سال باشد _ از زمانی که قلم تکلیف بر گردن انسان میآید تا لحظه آخر، جلسه امتحان است. اگر چیزهایی نیز به انسان میدهند، مثل آب میوهای است که در جلسه امتحان به افراد میدهند، تا بتواند امتحان خود را بدهد. هیچکدام از اینها هدف نیست. آخرین نفسی که انسان میکشد، زمانی است که از جلسه امتحان خارج میشود. کل این زمان باید منتظر باشد تا پاداش خود را ببینند و پاداش آن نیز أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ، و خالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا است.
این بینشی است که اسلام نسبت به انسان دارد. روشن است که ارزش اخلاقی در این بینش مربوط به افعال غیر اختیاری نیست. در روز قیامت از انسان نمیپرسند که تو چرا مرد یا زن هستی. چیزهایی که انتخاب و اختیار در آنها مؤثر نبوده است، پاداش و کیفر ندارد. اینها اسباب کار است؛ البته ممکن است کسی بتواند با اسبابی کارهای بیشتری انجام دهد و دیگری کارهای کمتری. این تفاوتها وجود دارد، ولی خود اینها مزد ندارد. اگر خداوند به کسی بیشتر داده است، تکلیف بیشتری نیز برعهده او گذاشته است؛ کسانی که کمتر دارند تکلیف کمتری نیز دارند. حکمت خداوند اقتضای اختلاف در مخلوقات را دارد، ولی عدل او اقتضا میکند که تکلیف به اندازه قدرت باشد. در اصل خلقت جای عدالت نیست، بلکه جای حکمت است. عدالت در مقام تکلیف است، و در پیشگاه عدل الهی کاملا رعایت میشود. هرکس به اندازه توان خود مسئولیت دارد و بیش از این از او نمیخواهند؛لاَ یُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا.[8] درباره گناه نیز مسئله همینگونه است. یُغفَر للجاهل سبعون ذنباً قبل أن یُغفَر للعالم ذنبٌ واحد؛[9] خداوند هفتاد گناه از افرادی که قدرت علمی کمی دارند، توان کسب معلومات کمتری داشته یا فرصت درس خواندن یا استعداد آنها کمتر بوده است، میآمرزد، اما یک گناه عالم را در آن فرصت نمی آمرزد. او به عالم سخت میگیرد و میگوید به تو فهماندم و امکانات داشتی و یاد گرفتی، چرا گناه کردی؟! این در مقام عدل و داد است، اما در خلقت کسی طلبکار خدا نیست؛ هرچه حکمت خدا اقتضاء میکرده، همان را انجام داده است.
نتیجه اینکه خداوند ما را در این عالم با این اختلافات در اصل خلقت و ویژگی های شخصیتی، بدنی و روحی و... آفریده است و همه اینها وسیله آزمایش است. این آزمایش برای این است که معلوم شود چه کسی با مسئولیت خودش راه خوب را انتخاب میکند و چه کسی راه بد را. وقتی انتخاب کرد به آن نتیجهاش که پاداش یا کیفر است میرسد. البته این پاداش و کیفر قراردادی صرف نیست بلکه حقیقت خود عمل است و در آن عالم به صورت بهشت و جهنم ظاهر میشود.
فطرت انسان بهگونهای است که وقتی خوبیهایی برایش میسر است، میکوشد بهترین را انتخاب کند. خداوند انسان را اینگونه آفریده است تا برای کمالات بیشتر انگیزه داشته باشد. اما به راستی بالاترین کمال انسان چیست؟ در روایتی از قول خداوند نقل شده است که خطاب به انسان میفرماید: خلقت الأشیاء لأجلک وخلقتک لأجلی؛[10] من همه چیز را برای تو خلق کردم، اما تو را برای خودم خلق کردم. خداوند میفرماید: ای انسان! من تو را خلق کردم تا تو برای من بشوی، من باشم و تو! این رابطه یک رابطه اختصاصی بین من و توست و هیچ کس دیگر در آن دخالت ندارد. وقتی انسان کسی را دوست میدارد میخواهد کاملاً با او خصوصی باشد. حتی وقتی میبیند دیگران با محبوب او رفاقت دارند، احساس رقابت میکند و زمانی کاملاً راضی میشود که بداند دل محبوب فقط برای اوست و هیچگاه او را فراموش نمیکند و از هر خدمتی که برای او لازم باشد، کوتاهی نمیکند. این نهایت آرزوی یک دوستدار از محبوب خود است. خداوند میگوید: من تو را برای چنین چیزی خلق کردهام؛ همان چیزی که آسیه همسر فرعون درباره آن گفت: رَبِّ ابْنِ لِی عِندَكَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ.[11] فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیكٍ مُّقْتَدِرٍ.[12]
گفتیم خداوند دو خدمت بزرگ برای بشر انجام داده است. یکی اینکه گفته است تو را برای چه خلق کردهام و دیگر اینکه گفته است راه رسیدن به آنجا چیست. میفرماید: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ.[13] راه رسیدن به آن مقام بندگی است. اگر میخواهی من خدا، برای تو باشم، تو هم باید برای من باشی؛ جز من به چیزی دل نبندی و به کسی جز من امید حقیقی نداشته باشی، مگر در جایی که خودم سفارش کرده باشم که احترام بگذار و از او کمک و به او توسل بجوی؛ این موارد به خود من برمیگردد. ای انسان! تو باید بکوشی که در این راه پیش بروی و در هیچ حالی من را فراموش نکنی؛ الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ.[14] هیچگاه خدا را فراموش نکن! مگر انسان وقتی کسی را دوست میدارد، او را فراموش میکند؟! سپس باید به دنبال این باشی که بدانی من چه دوست دارم، و همان را انجام دهی؛ چه خوشآیند تو باشد و چه از آن بدت بیاید؛ بلوناهم بالحسنات والسیئات.
تکالیفی که خدا برای شما معین کرده است بر دو گونه است. از برخی از آنها خوشتان میآید؛ مثلا بسیاری از مستحبات وجود دارد که برای انسان لذت نیز دارد. برای مثال افطار و سحری در ماه مبارک رمضان هم مستحب است و هم انسان از آن لذت میبرد. برخی از کارهای خوشایند انسان حتی به حد وجوب هم میرسد؛ اما همه مسایل اینگونه نیست. در برخی از جاها نیز انسان باید چشم خودش را ببندد، از خوردن غذایی خودداری کند، یکجا هم باید جان خود را در طبق اخلاص بگذارد و بگوید: حکم آنچه تو فرمایی! تو می گویی بروم کشته شوم، چشم! افتخار هم میکنم.
خداوند به انسان میگوید:عبدی أطعنی حتی أجعلک مثلی؛[15] اگر از من اطاعت کنی، من کاری میکنم که تو نماینده من باشی! کاری میکنم که تو جلوه من باشی و هرکاری من میکنم، تو هم بتوانی انجام دهی! از این بالاتر آن که لذت انس با خودم را به تو میدهم. همه کمالات به سه چیز برمیگردد؛ دانایی، توانایی و محبت و عشق. اگر من را اطاعت کنی، این سه چیز را به تو میدهم؛ علم نامحدود، قدرت نامحدود و لذتی که از انس با من میبری و حد و حصر ندارد.
رزقناالله و ایاکم والسلام علیکم و رحمةالله
[1]. اعلی، 1-3.
[2]. کهف، 7.
[3]. انبیاء، 35.
[4]. اعراف، 168.
[5]. انسان، 3.
[6]. کهف، 29.
[7]. مؤمنون، 116.
[8]. بقرة، 286.
[9]. الکافی، ج1، ص47.
[10]. منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج11، ص 127.
[11]. تحریم، 11..
[12]. قمر، 555.
[13]. ذاریات، 56.
[14]. آلعمران، 191.
[15]. مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنینعلیهالسلام، ص 104.