صوت و فیلم

صوت:
20
فیلم:
18

فهرست مطالب

جلسه دهم؛ روش خداوند در تربیت اخلاقی

تاریخ: 
چهارشنبه, 13 دى, 1396

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1396/10/13، مطابق با پانزدهم ربیع‌الثانی 1439 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

 (10)

روش خداوند در تربیت اخلاقی

اشاره

در جلسه گذشته گفتیم که  شرط قبولی اعمال و رسیدن به حد نصاب ارزش، اعتقاد به جهان آخرت و ایمان به خداست، اما این سخن بدان معنا نیست که از دیدگاه اسلام سایر اعمالی که حسن فعلی دارد، هیچ ارزشی ندارند، بلکه ممکن است برخی از ‌آن‌‌ها ارزش‌هایی زیر حد نصاب داشته باشند و انسان را برای ترقیات معنوی و انسانی آماده کنند. در مقابل، اگر رفتاری از کفر و عناد سرچشمه بگیرد، هرچند خودبه‌خود حسن فعلی داشته باشد، حتما ارزش منفی و عذاب دارد و در عالم آخرت که محل ظهور ارزش‌ها، پاداش‌ها و فضیلت‌هاست، هیچ نتیجه‌ مثبتی برای انجام دهنده آن نخواهد داشت. شبیه این مطلب درباره گناهان نیز مطرح می‌شود؛ کسی که گناهان کوچکی انجام می‌دهد، به همین اندازه از کمال نهایی دور می‌شود، و هرچند کافر نشده و ایمانش محفوظ است، ولی کم‌کم این گناهان او را از فضای معنوی و الهی دور می‌کنند و زمانی چشم باز می‌کند و می‌بیند در حال زندگی  در فضای دیگری است و توجه‌اش به چیزهای دیگری است.

مراتب متفاوت انگیزه و ارزش

نکته دیگر این‌که عملی که به حد نصاب رسیده و خداوند آن را ارزش اصیل می‌شمارد، دارای مراتب بسیار متفاوتی است. اگرچه ما درست نمی‌توانیم تفاوت این ارزش‌ها را تشخیص دهیم، ولی کسی که آن‌ها را ارزش‌یابی می‌کند، بسیار بیناست. او می‌تواند تشخیص دهد دو عملی که کاملا شبیه هم هستند، چقدر با هم از لحاظ ارزش تفاوت دارند. هم در آیات و روایات اشاراتی درباره این تفاوت درجات و فاصله بسیار میان برخی از درجات از یک‌دیگر وجود دارد، و هم اگر خود انسان کمی در خودش دقت کند می‌‌تواند بفهمد که حالاتش با هم تفاوت می‌کند. شاید بعضی از خوبان را دیده باشید که وقتی در مقابل آن‌ها نام جهنم می‌آید، اشک از چشمانشان جاری می‌شود، تا نام سیدالشهدا‌علیه‌السلام و زیارت کربلا برده می‌شود، چشم‌شان پر از اشک می‌شود، ولی بسیاری از ما این‌گونه نیستیم و اگر صدها بار هم عذاب جهنم را در ذهن‌‌مان ترسیم کنیم، خیلی متأثر نمی‌شویم. پیداست که حالات خود انسان هم در مقابل این‌ مسایل متفاوت است؛ زیرا مراتب خوف تفاوت می‌کند. یک «خوفا من النار» گفته ‌شده است، اما درجات خوف بسیار متفاوت است. هم‌چنین طمعا فی الجنة به خاطر علاقه به بهشت و رسیدن به ثواب‌های بهشتی است، اما این‌که انسان چه اندازه به این بهشت علاقه دارد و این علاقه در او چقدر انگیزه برای کار ایجاد می‌کند، متفاوت است. قرآن انگیزه‌های اعمال را دست‌کم به سه بخش تقسیم می‌کند؛ خوفا من النار، طمعا فی الجنه و ابتغاء مرضات الله که تعبیر دیگری غیر از بهشت و جهنم است. این چیز دیگری است که مربوط به خود خداست و بسته به این است که چقدر انسان خدا را بشناسد، او را چقدر دوست بدارد، بداند چه خوبی‌هایی دارد و از آن خوبی‌هایش چه چیزهایش ممکن است به انسان برسد.

روش حکیمانه خداوند در تربیت انسان

مطلب دیگر این‌که خداوند هیچ بخلی ندارد و هر کسی بخواهد به عالی‌ترین مراتب فضلیت برسد، دست رد به سینه‌اش نمی‌زند؛ حتی احترام و تشویقش هم می‌کند. همت‌ها ضعیف است وگرنه خداوند هیچ کس را از در خانه‌اش دور نمی‌کند. بسته به این است که ما چه اندازه همت کنیم و دنبال کدام مرتبه از فضل برویم و چه قدر برای رسیدن به آن تلاش کنیم. مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقینَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفیقا؛[1] آن‌هایی که  از خدا و پیغمبر اطاعت می‌کنند، رفیق انبیا، صدیقین، شهدا و صالحان می‌شوند و این‌ها چه خوب رفیق‌هایی هستند. این آیات حتی به انسان‌های عادی مژده می‌دهد که شما می‌توانید به مقام  انبیا برسید؛ دست‌کم این‌که مهمان آن‌ها و همیشه با ‌آن‌ها باشید. اما خداوند _ همانند هر مربی دیگری _  برای تشویق مردم به داشتن همت‌ بلند، آمادگی برای دنبال کردن آن مقامات عالی‌تر  و تلاش و پرداخت هزینه این راه باید سیری را در تربیت اعمال کند.

ما برای این‌که بتوانیم کودکان خودمان را  برای کارهایی مثل تحصیل علم، عبادت، راست‌گویی، مهربانی و... تربیت کنیم، ابتدا آن‌ها را با چیزهایی که خودشان دوست دارند، تشویق می‌کنیم. درست است که یک قطعه برلیان ارزش بسیاری دارد، اما کودک نمی‌داند آن چیست و ارزش آن را نمی‌داند. دانه برلیان برای او با یک تکه شیشه فرقی  نمی‌کند و با آن تشویق نمی‌شود. راه تربیت کودک این نیست که از ابتدا اشیای قیمتی را به او ارائه بدهند و به  او بگویند اگر فلان کار را انجام دهی به این‌ها می‌رسی. او ارزش این‌ها را نمی‌فهمد، ولی با شرینی، اسباب‌بازی، خندیدن، دست‌زدن و... تشویق می‌شود. روشن است که اگر برای تربیت کودک این‌گونه عمل نکنیم، کودک از ابتدا درست تربیت نمی‌شود و به کار خوب علاقه پیدا نمی‌کند. کودک را باید با همان بیان و همان ابزاری تشویق کرد که برایش انگیزش ایجاد می‌کند. البته وقتی فهمش بیشتر شد، باید اسباب تشویق را بالا برد. وقتی ارزش احترام بزرگ‌ترها را درک کرد، به او می‌گویند کسی که پیش خدا عزیز باشد، چه قدر ارزش دارد.

قرآن همین روش را برای تشویق مردم به کار خوب  و رسیدن به فضائل عالی به کار برده است. خداوند ابتدا نگفته است؛ وَرِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ.[2] او ابتدا به بهشت و نعمت‌های آن وعده می‌دهد، سپس می‌فرماید: وَرِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ. مثل این‌که می‌خواهد بگوید شما معنای آن‌ را نمی‌فهمید، همین اندازه بدانید که این خیلی بالاتر از نعمت‌های بهشت است. این روش تربیت حکیمانه است و اگر غیر از این باشد، تأثیری نمی‌بخشد.

وعده‌ها و وعیدهای الهی همه واقعی هستند

مطلب بالا باعث شده است برخی دچار این سوءتفاهم شوند که ویژگی‌ها و نعمت‌هایی که قرآن درباره بهشت و جهان آخرت می‌گوید، برای این است که مردم را تشویق کند، وگرنه واقعیت چیز دیگری است! آن‌ها می‌گویند سایه‌های درخت، آب جاری و خوراکی‌های متنوع هیچ کدام واقعیت ندارد؛ واقعیت جهان آخرت مثلا همان نورانیتی است که در مقام قرب الهی برای انسان پیدا می‌شود!

این سخن یک اشتباه بسیار بزرگ است. اگرچه این وعده‌ها برای تربیت ابتدایی انسان‌هاست تا رشد کنند و به معارف بالاتر برسند، اما خود این‌ها نیز واقعیت دارد. این نهایت لطف الهی است که برای سیر انسان مراتبی قرار داده است که همه واقعیت دارند؛ البته استفاده کردن و لذت بردن از هریک از این مراتب برای اشخاص متفاوت است.

فرض کنید کنید امشب مقام معظم رهبری به این‌جا تشریف بیاورند و حاضران نیز اجازه پیدا کنند که هر کدام چند دقیقه به حضور ایشان بروند؛ سپس آقا بفرمایند که همه شما شام تشریف داشته باشید. ممکن است کسانی خیلی گرسنه باشند و از این غذا خیلی لذت ببرند؛ البته در خدمت آقا هستند و غذای حلال از دست مبارک ایشان می‌خورند، ولی بالاخره لذت‌شان از خوردن غذاست. اما برخی هستند که از یک لقمه نان کوچک که از دست ایشان افتاده باشد بیشتر از این‌که عمری از انواع غذاها بخورند، لذت می‌برند. غذا همان غذاست، اما این لذت برای آن  است که از دست چه کسی می‌خورم! من چقدر افتخار دارم که ایشان مرا دعوت کرده‌اند و به من اجازه داده‌اند که با ایشان هم‌غذا شوم! برای او لذت این لقمه با هیچ غذایی در عالم قابل مقایسه نیست.

همه خوراکی‌های بهشت واقعیت دارد، آن‌که فقط تشنه‌ آب است، فقط آب می‌خورد و از سیراب شدن لذت می‌برد، اما آن کسی که این را لطف الهی می‌بیند، توجه دارد ‌که خدا چه عنایتی به او داشته، و او را در این‌جا قرار داده و این نعمت‌ها را به او رسانده است؛ از خوردن آن غذا لذتی بیش از  کسی که برای سیر  شدن غذا می‌خورد، می‌برد.

این وعده‌ها و وعیدهای مادی که در قرآن داده شده است، کلمه کلمه‌اش حقیقت دارد. می‌فرماید: كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ. می‌تواند بگوید آن‌ها را در آتش جهنم می‌اندازیم‌ و پوست‌شان می‌سوزد و له  و خاکستر می‌شوند. اگر این‌گونه بود این سؤال مطرح می‌شد که آیا این واقعیت دارد یا ندارد و آیا این‌ها آتش قهر است یا آتش مادی. اما به تفصیل می‌گوید: مدام این پوست‌ها می‌سوزد و دیگر قابل استفاده نیست، باز پوست نو جای آن می‌رویانیم و دوباره از نو عذاب می‌شوند. درباره نعمت‌های بهشتی‌ نیز همین‌گونه است؛ می‌فرماید: وَیُسْقَوْنَ فِیهَا كَأْسًا كَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِیلًا؛[3]قرآن وقتی می‌خواهد شربت گوارای خوش طعم و خوش بویی را معرفی کند، می‌گوید چاشنی زنجبیل دارد. کان مزاجها زنجبیلا واقعیت دارد؛ البته زنجبیل بهشتی با زنجبیل دنیایی تفاوت‌هایی دارد، اما واقعا آن شربت چاشنی زنجبیل دارد. از همین شربت اشخاص گوناگون لذت‌های مختلف می‌برند؛ یکی می‌نوشد تا تشنگی‌اش برطرف شود و لذتی ببرد، اما دیگری آن را  شربتی  می‌بیند که در دار کرامت خدا به دست بندگان شایسته خدا با احترام به او می‌نوشانند. این لذت با آن لذت‌ تفاوت بسیاری دارد.

مرحوم قاضی و لذت نماز

کسانی‌که معرفت دارند لذت‌های دیگری غیر از مزه و طعم نعمت‌ها را می‌چشند. نقل شده است که از آیت‌الله قاضی (ره) پرسیدند: در بهشت انواع خوراکی‌ها، پوشاک، همسر زیبا، مناظر زیبا، گل‌های زیبا و... هست؛ آیا نماز هم هست؟ شاید بسیاری از ما تعجب کنیم و بگوییم این‌جا نماز خواندیم که در آن‌جا بهشت برویم، دیگر آن جا برای چه نماز بخوانیم؟! ولی ایشان گفته بود: من بهشتی را که نماز نداشته باشد، دوست ندارم و نمی‌‌خواهم. این‌ها انسان‌های عادی بودند؛ پیغمبر و امام نبودند؛ اما در مکتب‌ آن‌ها درس خواندند و از دستورات‌شان اطاعت کردند و به این مقام‌ها رسیدند.

گفتیم قرآن در مقام تربیت، مراتب اشخاص را در نظر می‌گیرد و بیاناتش را طوری تنظیم می‌کند که هم اشخاص نازل بتوانند از آن استفاده کنند، هم آن‌هایی که مقام‌شان بالاتر است حظ خودشان را ببرند. در سوره جن می‌فرماید: وَأَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً؛[4] فرستادگانی از جن  گفتند: شنیده‌ایم که بعد از تورات موسی جدیدا کتابی نازل شده است و این بیانات را دارد که اگر بر راه صحیح استقامت کنند و پابرجا بمانند، آب گوارایی به آن‌ها خواهیم نوشاند. وعده‌های قرآن برای پاداش و نتیجه کارهای خوب و اطاعت خدا و پیغمبر از این جا شروع می‌شود که آب گوارا به شما می‌نوشانیم. البته هنگامی ما می‌فهمیم این آب گوارا چه قدر مزه و لذت دارد که بفهمیم تشنگی محشر چگونه است. از آب گوارا شروع می‌شود، سپس به شربتی که با زنجبیل مخلوط و معطر و خوش‌گوار است می‌رسد که مخصوص انبیا، اولیای خدا و دوستان خداست.

برای این‌که کثرت نعمت‌های بهشتی را هم درک کنیم، خداوند توضیح می‌دهد که این بهشتی که ما به متقین می‌دهیم، چیز ساده‌ای نیست؛ مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَا... أَنْهَارٌ مِّن لَّبَنٍ لَّمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ؛[5] نهرهایی از شیر در آن جاری است؛ شیری که فاسد و ترشیده نمی‌شود.  أَنْهَارٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّى؛ نهرهایی پر از عسل مصفا. لحم طیر مما یشتهون، ازواج مطهرة، حور عین و...؛ چیزهایی که کمابیش بشر، به‌خصوص مخاطبان قرآن که عرب‌زبان بودند و در محیط عربستان زندگی می‌کردند، بهتر می‌فهمیدند. در آن زمان بسیاری از مردم از گرما اذیت می‌شدند و اگر سایه درخت و نهر آبی پیدا می‌کردند، خیلی برایشان لذت‌بخش بود. اگر انسان در بیابان‌های گرم عربستان چند ساعتی پیاده راه رفته باشد و له‌له بزند، لذت درختان سایه‌دار و نهر جاری را درک می‌کند؛ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ. شاید دلیل ذکر این ویژگی‌های بهشت این بوده است که مخاطبان ابتدایی قرآن به این چیزها بیش از همه چیز نیاز داشتند. البته همه انسان‌ها از چنین منظره‌ای لذت می‌برند.

نکته‌ای که باید به آن توجه داشته باشیم این است که همه‌ این‌ها حقیقت دارد، اما آن‌چه مهم‌تر است جهات روحی و معنوی و لذت‌هایی است که قابل اندازه‌گیری با محسوسات نیست. بهترین راه برای این‌که انسان بتواند بویی از این مسایل ببرد، این است که محبت و معرفتی نسبت به اولیای خدا پیدا کند. هر قدر محبت انسان به آن‌ها افزوده شود، مزه انس با محبوب را بهتر درک می‌کند. خداوند برای این‌که مردم را به اصل دین دعوت کند و برای انجام واجبات اولیه دین به آن‌ها انگیزه دهد، از این عوامل تربیتی غفلت نکرده است.

مراتب شناخت نعمت‌ها و عذاب‌های  الهی

درست است که همه ما به خدا ایمان داریم و می‌گوییم خدا هست، همه جا حضور دارد و ما را هم می‌بیند، اما آیا واقعا آن طوری که باید اثر حضور خدا در عمل‌مان ظاهر می‌شود؟! آیا اگر باور یقینی به حضور خدا داشته باشیم، ممکن است گناه کنیم؟! روشن است که این ایمان ضعیف است و خیلی زود حجابی روی آن می‌آید و بی‌اثر می‌شود. فرض کنید یک هزارم از دل انسانی جای ایمان است و 999جزء آن غفلت، سیاهی و هوس‌های شیطانی است. این سیاهی نمی‌گذارد آن یک هزارم اثر خودش را بگذارد. آن یک هزارم دروغ نیست، اما آن طور که باید و شاید عمل نمی‌کند. روشن است که اگر هزارهزارم دل مشغول به یاد خدا باشد، نتیجه دیگری  می‌دهد.

در احوالات سلمان فارسی نقل می‌کنند که ایشان حتی هنگام قضای حاجت به عورت خود نگاه نمی‌کرد. او با این‌که بیش از سیصدسال عمر کرده بود خجالت می‌کشید به عورت خود نگاه کند. این را مقایسه کنید با فرهنگ امروز دنیا که می‌دانید چگونه است. این مراتب فهم و معرفت و صفات نفسانی در درک نعمت‌های خدا و هم‌چنین فهم زشتی اعمال بد و گناهان اثر  بسیاری می‌گذارد. برخی از ما انجام و تکرار بسیاری از گناهان برایمان آسان است، اما کسانی بوده‌اند که یک گناه در عمرشان اتفاق افتاده است و تا آخر عمر از تکرار آن می‌ترسیدند.

خداوند به حضرت داوود مقام قضاوت داده بود. روزی دو نفر نزد او آمدند و گفتند ما با هم اختلافی داریم. یکی از آن‌ها گفت: إِنَّ هَـذَآ أَخِى لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِىَ نَعْجَةٌ وَحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِیهَا وَعَزَّنِى فِى الْخِطَابِ؛[6]برادرم 99 گوسفند دارد و من  تنها یک گوسفند دارم؛ اما برادرم به من گفته است که همین یک گوسفند را هم به من بده! قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ؛ حضرت داوود گفت: بی‌جا کرده است که به تو این طور گفته است. او خودش این همه گوسفند دارد، می‌خواهد با این گوسفند تو چه کار کند؟! بعد هم برای نصیحت و یادآوری این‌گونه اضافه کرد: وَإِنَّ كَثِیراً مِّنَ الْخُلَطَآءِ لَیَبْغِى بعضهم علی بعض؛ بسیار اتفاق می‌افتد که افراد در معاشرت با یک‌دیگر به هم از این‌ ظلم‌ها می‌کنند، مواظب باشید به هم ظلم نکنید! این دو برادر بلند شدند و رفتند؛ اما یک‌باره حضرت داوود متوجه شد که این‌چه سخنی بود که من گفتم؟! بدون این‌که از او شاهدی برای راستی سخنش بخواهم،‌ سخنش را قبول کردم! اصلا این‌که او گفت گوسفند را به من بده، ظلم بود؟! جناب داوود چندین سال گریه کرد که چرا من بی‌تحقیق سخنی بر زبان راندم؛ چرا من در پیشگاه الهی بی‌حساب حرف زدم؟!

خداوند و دعوت به نتایج دنیوی اعمال صالح!

خداوند می‌داند ما انسان‌ها این‌گونه هستیم؛ همه‌ ما ایمانی مثل ایمان سلمان نداریم. تأثیر این اعتقادات نیز در رفتارمان خیلی باهم فرق دارد. او با همین بیانات قرآنی  به‌گونه‌ای ما را تربیت می‌کند که هر کس در هر حدی که هست بتواند استفاده کند. او می‌داند که در عموم مردم، امور دنیوی بسیار بیش از وعده‌های آخرتی اثر دارد، و برای این‌که انسان‌ها از هدایت الهی محروم نمانند و کم‌کم برای ترقی و تقویت ایمان آماده شوند، می‌گوید: شما نمی‌خواهید زندگی‌ دنیایتان آباد شود، از خشک‌سالی نجات پیدا کنید، باران‌های مفید برایتان ببارد، و درختانتان  سرسبز  و پرمیوه شود؟ او برای این‌که مردم تشویق شوند، می‌گوید: اگر به دستورات خدا عمل کنید، در همین دنیا نیز رزق‌تان افزایش پیدا می‌کند؛ وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‌ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ.[7]

عمل به دستورات دین در زندگی انسان اثر طبیعی دارد و حتی اگر آن‌ها به خاطر این‌که روزی‌شان فراوان شود، به دستورات دین عمل کنند، روح‌شان کمی تصفیه می‌شود، دین و وعده‌های آخرت را نیز جدی‌تر می‌گیرند. این همان تربیت الهی است. از این‌جا شروع می‌کند، می‌گوید این کار را بکنید تا روز‌یتان وسیع شود؛ وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً؛ آب گوارا و فراوان به شما می‌دهیم. کسانی‌که دچار خشک‌سالی شده‌اند، مناطقی که آب کم است،‌ خوب معنای ماء غدقا را می‌فهمند. این وعده الهی انگیزه می‌شود که آن‌ها از خدا اطاعت کنند. اما وقتی خدا را عبادت کردند، خواه ناخواه عبادت اثر طبیعی خود را در آن‌ها می‌گذارد و به خدا نزدیک‌تر می‌شوند. کم‌کم به کار خوب عادت می‌کنند، مزه آن را می‌چشند، منافع دیگرش را می‌بینند، با آن انس می‌گیرند و برای بار بعد بهتر عمل می‌کنند. کم‌کم به آن‌جا می‌رسد که دیگر اصلا به نعمت‌های دنیا اهمیتی نمی‌دهند و بیشتر توجه‌شان به آثار معنوی‌ اعمال است.

خداوند برای دعوت به جهاد نیز از همین روش استفاده کرده است.  بعد از آن‌که سیزده سال که از جریان بعثت پیغمبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله گذشت، و پس از تحمل آن‌ همه سختی‌ها، کمی تعداد مسلمان‌ها بیشتر شد و خداوند به آن ها اجازه جهاد داد، و بعد هم تأکید شد که حتما باید آن را انجام دهید؛ أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ.[8] طبعاً کسانی تنبلی می‌کردند؛ تیر و نیزه است و جان دادن، و اگر خداوند فقط بگوید: جهاد کنید تا به ثواب اخروی برسید، اکثر مردم محروم می‌شوند؛ این است که می‌فرماید: وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا؛[9]خدا به شما وعده می‌دهد که غنیمت‌های زیادی از این جنگ می‌برید. وَأُخْری تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَریبٌ؛[10] آن‌که شما دوست دارید، این است  که در جنگ پیروز شوید. شما می‌دانید که اگر در جنگ شهید هم بشوید، ثواب‌تان افزوده می‌شود، اما این دانستن اثر زیادی در عمل‌تان ندارد؛ اما وقتی به شما وعده می‌دهیم که در این جنگ پیروز می‌شوید، خیلی مؤثر است. خدا از این نکته در تربیت کم نمی‌گذارد. می‌گوید این وعده را به شما می‌دهم تا بیایید. همین که خدا به وعده‌اش عمل کرد، محبت او در دل‌ها بیشتر می‌شود و آماده‌تر می‌شوند. می‌گویند وعده‌هایی که خدا می‌دهد، دروغ نیست. یک وعده در این‌جا داد، به آن عمل کرد، به آن وعده که درباره آخرت می‌دهد نیز حتما عمل می‌کند. این است که کم‌کم ایمان زیادتر می‌شود و انسان برای اطاعت خدا آماده‌تر می‌شود.


[1]. نساء، 69.

[2]. توبه، 72.

[3]. انسان، 17.

[4]. جن، 16.

[5]. محمد، 15.

[6].  ص، 23.

[7]. اعراف، 96.

[8]. حج، 39.

[9]. فتح، 20.

[10]. صف، 13.