شامل:
— وحدت شخصی
— وحدت جهان
در درس گذشته از یک نوع وحدت در واقعیتهای عینی سخن به میان آمد، و آن وحدت هر فردی از افراد متشخص ماهیات بود؛ یعنی هنگامی که عقل، فردی از یک ماهیت را در نظر میگیرد و آن را با خود ماهیت مقایسه میکند و این تفاوت را مورد توجه قرار میدهد که ماهیت قابل صدق بر افراد است، ولی افراد این ویژگی را ندارند، عنوان «تشخص» را از فرد انتزاع میکند، و هنگامی که یک فرد را با چند فرد دیگر مقایسه میکند و تعددی در فرد واحد نمیبیند، وحدت را از آن انتزاع مینماید. ازاینرو گفتهاند: «وجود با تشخص و با وحدت مساوق است و هر چیزی از آن جهت که موجود است، متشخص و واحد میباشد». البته باید توجه داشت که منظور از این وحدت، وحدت شخصی است نه مطلق وحدت، و شامل وحدت نوعی و جنسی نمیشود.
در اینجا سؤالی مطرح میشود که وحدت موجود خارجی را چگونه میتوان شناخت؟ و از کجا میتوانیم یقین پیدا کنیم که موجودی را که «واحد» تصور کردهایم، واقعاً «یک موجود» و دارای «یک وجود» است؟
فلاسفه غالباً پاسخ این سؤال را به وضوحش واگذار کردهاند، ولی در پیرامون آن نقاط ابهامی وجود دارد که باید به اندازهٔ ظرفیت مقام توضیحی دربارهٔ آنها داده شود.
اگر موجودی بسیط و غیرقابلتجزیه باشد (مانند ذات مقدس الهی و همه مجردات)، طبعاً وجود واحدی خواهد داشت. البته وجود مجردات و بساطت آنها با برهان اثبات میشود و تنها وجود نفس و بساطت آن را میتوان با علم حضوری آگاهانه دریافت، ولی
بهطور کلی میتوان گفت که هر موجودی بسیط باشد، وجود واحدی خواهد داشت. اما دربارهٔ موجودات مادی و قابل تجزیه، اثبات وحدت آنها کار سادهای نیست.
در نظر سطحی هر موجودی که دارای اتصال باشد و اجزاء مفروض آن از یکدیگر گسسته نباشند، موجود واحد و دارای وجود واحدی تلقی میشود، ولی هنگامی که با دقت مینگریم، دو نقطهٔ ابهام رخ مینماید: یکی آنکه آیا اجسامی که به نظر ما متصل و یکپارچه میرسند، در واقع هم چنیناند، یا در اثر خطای باصره آنها را متصل میپنداریم؟
پاسخ این سؤال به عهدهٔ علوم طبیعی است، و چنانکه میدانیم به کمک ابزارهای علمی ثابت شده است که اجسام در واقع چنین اتصال و یکپارچگی ظاهری و محسوس را ندارند و از ذرات بسیار ریز و جدای از یکدیگر تشکیل یافتهاند، ولی از نظر فلسفی میتوانیم بگوییم که چون هیچ جسمی فاقد امتداد نیست، سرانجام هرکدام از ذرات اجسام هرقدر هم ریز باشد، اتصال و در نتیجه وحدت اتصالی را خواهد داشت.
نقطهٔ ابهام و سؤالانگیز دیگری که مهمتر است، این است که به فرض اینکه اتصال اجزاء یک موجود جسمانی ثابت شد، از کجا هیچ نوع کثرت دیگری نخواهد داشت.
در پاسخ میتوان گفت که یک موجود متصل و یکپارچه، بالفعل دارای کثرتی نیست، هرچند میباشد؛ ولی هروقت تجزیهای انجام گرفت، موجودات دیگری تحقق خواهند یافت که هرکدام از آنها دارای وحدت مخصوص به خود خواهد بود.
این پاسخ هرچند دربارهٔ مقدار و کمیت هندسی اجسام پاسخ صحیحی است، اما آن را پاسخ کامل و جامعی نمیتوان دانست؛ زیرا از طرفی این سؤال پیش میآید که اگر فرضاً دو جسم مختلف به یکدیگر نزدیک شوند، بهگونهای که هیچ فاصلهای میان آنها باقی نماند و به عنوان مثال مسامحهآمیز، دو قطعه فلز مختلف بههم جوش داده شوند، آیا میتوان آنها را موجود واحد و دارای وجود واحدی بهحساب آورد، یا باید آنها را «کثیر» و دارای چند وجود دانست؟
ممکن است به این سؤال چنین پاسخ داده شود که چون دو قطعه فلز مفروض، دارای دو
ماهیت مختلف هستند و طبعاً هرکدام از آنها فردی غیر از فرد دیگری خواهد داشت، ازاینرو نمیتوان آنها را موجود واحدی دانست. ولی این پاسخ مبنی بر این است که کثرت ماهیت، کاشف از کثرت وجود عینی است، در صورتی که چنین مطلبی به ثبوت نرسیده است. به عبارت دیگر کثرتی که در اینجا ثابت میشود، ذاتاً صفت ماهیت است نه وجود، و سخن بر سر وحدت و کثرت وجود عینی است.
از طرف دیگر سؤال دقیقتری مطرح میشود که از کجا موجود متصلی که دارای وحدت اتصالی است، دارای دو وجود متراکب نباشد؛ بهگونهای که یکی سوار بر دیگری باشد و حس نتواند دوگانگی آنها را تشخیص دهد؟
توضیح آنکه همانگونه که هریک از حواس ما یکی از ویژگیهای اجسام را درک میکند (مثلاً چشم ما رنگ آن را میبیند و بویایی ما بوی آن را میشنود و چشایی ما مزهٔ آن را میچشد) بدون اینکه وحدت جسمی که دارای همه آنهاست از بین برود، همینطور ممکن است کثرتی در اجسام موجود باشد که حس ما قادر به درک آن نباشد. به دیگر سخن وحدت و کثرت ادراکات حسی را نمیتوان دلیل کافی بر وحدت و کثرت وجود عینی تلقی کرد. ازاینرو جای این احتمال باقی میماند که جسم در عین وحدت اتصالی در مقدار هندسی، دارای کثرت دیگری باشد، چنانکه بعضی از فلاسفه در مورد صور جوهری مختلف قائل شدهاند و مثلاً حیوان را دارای چند صورت در طول یکدیگر دانستهاند: صورت عنصری، صورت معدنی، صورت نباتی و صورت حیوانی. پاسخ این سؤال را باید در درسهای آینده جستوجو کرد و در اینجا بهطور سربسته میگوییم که ترکیب اجسام به چند صورت قابل تصور است:
1. ترکیب بین اجزاء مقداری که بالفعل وجود ندارند و در اثر تجزیه به وجود میآیند. چنین ترکیبی هیچ منافاتی با وحدت بالفعل ندارد؛
2. ترکیب بین ماده و صورت با فرض اینکه وجود ماده، وجودی بالقوه باشد. در این صورت هم ضرری به وحدت آن نمیرسد و از یک نظر، شبیه فرض قبلی میباشد؛
3. ترکیب بین ماده و صورت با فرض اینکه ماده هم وجود بالفعلی غیر از وجود صورت داشته باشد، و نیز ترکیب بین صورتهایی که هریک فوق دیگری و در طول آن قرار گرفته باشد. در این فرض، واحد شمردن موجود به لحاظ وحدت صورت فوقانی است و بالعرض به کل آنها نسبت داده میشود و بهتر این است که آنها را «متحد» بنامیم نه «واحد»؛
4. ترکیب بین چند موجود بالفعلی که در عرض هم واقع شده باشند و هیچکدام صورت فوقانی برای دیگران نباشد، هرچند نوعی اتصال و ارتباط میان آنها برقرار باشد، مانند ترکیب اجزاء ساعت و سایر ماشینها که آن را «ترکیب صناعی» مینامند. در این فرض مجموع مرکب را نمیتوان از نظر فلسفی «واحد» و یا حتی «متحد» دانست، بلکه باید آن را موجوداتی متعدد و دارای وحدت اعتباری تلقی کرد؛
5. ترکیب بین چند موجود گسسته که نوعی وحدت بین آنها در نظر گرفته شود، مانند ترکیب سپاه از چند لشکر، و ترکیب لشکر از چند تیپ، و ترکیب تیپ از چند گردان، و ترکیب گردان از تعدادی سرباز. همچنین ترکیب جامعه از نهادها و قشرها و گروههای اجتماعی و سرانجام ترکیب آنها از افراد انسان. اینگونه ترکیب نیز از نظر فلسفی، اعتباری است و چنین مرکباتی را نمیتوان «واحد حقیقی» بهحساب آورد.
دو نوع دیگر از ترکیب خارجی را میتوان بر اقسام نامبرده افزود: یکی ترکیبات شیمیایی، و دیگری ترکیبات عضوی (اُرگانیک)، مانند ترکیب موجود زنده از تعدادی مواد آلی و معدنی. ولی حقیقت این است که این ترکیبات از دیدگاه فلسفی حکم خاصی ندارند و به نظر بعضی از فلاسفه از قبیل قسم دوم، و به نظر بعضی دیگر از قبیل قسم سوم میباشند و شاید نظر اخیر صحیحتر باشد؛ مخصوصاً دربارهٔ موجودات زنده.
در پایان یادآور میشویم که فلاسفه نوعی دیگر از ترکیب را برای همه ممکنات قائل شدهاند و آن ترکیب از وجود و ماهیت است که بحث دربارهٔ آن گذشت و بهحسب این اصطلاح، وجود بسیط منحصر به ذات مقدس الهی خواهد بود، ولی آن ترکیب، ترکیبی تحلیلی و ذهنی است نه خارجی و عینی.
حاصل آنکه موجودات مادی به چند صورت متصف به وحدت میشوند که بعضی از آنها وحدت حقیقی است، مانند وحدت اتصالی ذرات، و وحدت صورت که دارای وجود بسیطی است، و بعضی دیگر وحدت اعتباری است، مانند وحدت صناعی و اجتماعی. اما در ترکیب ماده و صورت، اگر قائل شدیم که ماده وجود بالفعلی ندارد و هر موجود جسمانی تنها یک وجود بالفعل دارد که همان وجود صورتش میباشد، طبعاً دارای وحدت حقیقی خواهد بود. اما اگر برای ماده هم وجود بالفعل قائل شدیم و به عبارت دیگر «هیولای اُولی» را به عنوان یک موجود بالقوه نپذیرفتیم، باید برای هرکدام وجود خاصی در نظر بگیریم و مجموع آنها را «متحد» بنامیم نه «واحد». نیز در صورتی که قائل به صورتهای طولی و متراکب شدیم، باید مجموع آنها را «کثیر» بدانیم و فقط بهلحاظ وحدت صورت فوقانی است که میتوانیم کل آنها را واحد بالعرض بشماریم؛ چنانکه مجموع روح و بدن انسان را یک موجود بهحساب میآوریم و در حقیقت وحدت آن، مرهون وحدت روح میباشد.
وحدتی که تاکنون برای هر موجود عینی مورد بحث قرار گرفت، به هیچ وجه کثرت مجموع آنها را نفی نمیکند. اما وحدت دیگری برای کل جهان مطرح میشود که کثرت و تعدد آن را نفی مینماید، چنانکه معروف است که فلاسفه جهان را «واحد» میدانند. اما این سخن را به چند صورت میتوان تفسیر کرد:
1. منظور از وحدت جهان، وحدت اتصالی جهان طبیعت باشد، چنانکه فلاسفه مبحثی را در فلسفه طبیعی تحت عنوان «بطلان خلأ» مطرح کردهاند و با بیانات مختلفی کوشیدهاند تا اثبات نمایند که بین دو موجود طبیعی خلأ محض محال است و در جاهایی که پنداشته میشود چیزی موجود نیست، در واقع اجسام رقیق و لطیفی وجود دارند که قابل درک حسی نیستند.
بر این اساس استدلال کردهاند که اگر دو یا چند جهان طبیعی فرض شود، در صورتی که آنها متصل و پیوسته به یکدیگر باشند، دارای وحدت اتصالی خواهند بود و جهان واحدی را تشکیل خواهند داد، و اگر میان آنها خلأ حقیقی فرض شود، بهطوری که آنها را کاملاً از یکدیگر جدا و منعزل نماید، با دلیلهای نفی خلأ منافات خواهد داشت؛
2. منظور، وحدت نظام جهان طبیعت باشد؛ به این معنا که موجودات طبیعی همواره در یکدیگر تأثیر و تأثر و فعل و انفعال دارند و هیچ موجود طبیعی را نمیتوان یافت که نه در موجود طبیعی دیگری مؤثر، و نه از آن متأثر باشد. چنانکه موجودات همزمان با تفاعلات خودشان، زمینهٔ پیدایش موجودات بعدی را فراهم میکنند و خودشان نیز از تفاعلات موجودات قبلی به وجود آمدهاند. بنابراین همه جهان طبیعت محکوم این رابطه علیت و معلولیت مادی است. ازاینرو میتوان آن را دارای نظام واحدی دانست؛ ولی روشن است که این وحدت، در واقع صفت نظام است که وجود عینی مستقلی از موجودات بیشمار جهان ندارد و براساس آن نمیتوان وحدتی حقیقی برای جهان طبیعت اثبات کرد؛
3. منظور، وحدت جهان در سایهٔ وحدت صورتی باشد که همه اجزاء آن را در زیر چتر خودش متحد میسازد. چنانکه اجزاء نبات و حیوان در سایهٔ وحدت صورت جوهری خودشان متحد میشوند.
صورت واحدی که برای کل جهان میتوان فرض کرد، بهطوری که موجودات ذیروح مانند انسان و حیوان را نیز دربرگیرد، ناچار روح دیگری خواهد بود که میتوان آن را «نفس کلی» یا «روح جهان» نامید. اما بعضی از فلاسفه پا را فراتر نهاده و مجردات و جمیع ماسویالله را نیز مشمول آن دانستهاند و بدینترتیب عقل اول یا کاملترین موجود امکانی را بهمنزلهٔ صورتی برای مادون آن بهحساب آوردهاند. چنانکه بسیاری از عرفا جهان را «انسان کبیر» نامیدهاند. اما تاکنون برهانی بر این مطلب نیافتهایم و مخصوصاً موجود مجرد تامی مانند عقل اول را صورت جهان نامیدن، خالی از مسامحه نیست.
به هر حال چنین فرضی نیز به معنای نفی کثرت حقیقی از اجزاء جهان نخواهد بود؛ زیرا این وحدت، در واقع صفت همان صورت فوقانی جهان است و بالعرض به مجموع جهان نسبت داده میشود، چنانکه در مورد وحدت روح و بدن گفته شد.
ناگفته نماند که پذیرفتن این وحدت برای جهان، مستلزم پذیرفتن قسم سوم از ترکیبات یادشده است، ولی پذیرفتن آن قسم ترکیب، مستلزم پذیرفتن چنین وحدتی نیست.
1. وحدت شخصی مساوق با تشخص و وجود عینی است و هر موجودی از آن جهت که موجود بالفعلی است، دارای تشخص و وحدت خواهد بود.
2. هر موجود بسیط و تجزیهناپذیری، مانند خدای متعالی و مجردات، دارای وجود واحدی میباشد و جای فرض کثرت در ذات آن نیست.
3. اجسام کلان هرچند دارای گسستگیها و خلأهای نسبی باشند، در نهایت به ذرات خُردی میرسند که دارای امتداد و اتصال حقیقی، و نیز دارای وحدت اتصالی خواهند بود.
4. ترکیب در اجسام به چند صورت قابل تصور است: ترکیب از اجزاء بالقوه، ترکیب از ماده و صورت با فرض بالقوه بودن ماده، ترکیب از ماده و صورت با فرض فعلیت داشتن ماده و همچنین ترکیب صوَر متراکب، ترکیب صناعی مانند اجزاء ساعت، ترکیب اجتماعی مانند ترکیب سپاه از سربازان و ترکیب جامعه از افراد انسان. دو قسم اول دارای وحدت حقیقی، و قسم سوم دارای وحدت بالعرض، و دو قسم اخیر دارای وحدت اعتباری میباشند.
5. ترکیبات اُرگانیک را باید از قسم سوم بهحساب آورد، و همچنین ترکیبات شیمیایی در صورتی که برای آنها صورت واحدی ثابت شود.
6. ترکیب موجود از ماهیت و وجود، ترکیبی تحلیلی و ذهنی است نه عینی و خارجی.
7. اثبات وحدت جهان به معنای وحدت اتصالی تمام موجودات طبیعی، منوط به ابطال خلأ محض است.
8. وحدت نظام در جهان طبیعت امری قابل قبول است، ولی وحدتی حقیقی برای اجزای جهان بهشمار نمیرود.
9. اثبات وحدت جهان به معنای داشتن روح یا صورت عقلانی واحد، در گروِ برهان است.
10. پذیرفتن چنین وحدتی، به معنای پذیرفتن قسم سوم از ترکیبات یادشده است، هرچند پذیرفتن آن قسم از ترکیب، مستلزم پذیرفتن چنین فرضی نیست.