بخش چهارم/فصل دوم: جلوههایی از کارآمدی نظام جمهوری اسلامی...
هرگاه نظام سیاسی بتواند در عمل، کارآمدی خود را نشان دهد، میتواند الگوی دیگر نظامها شود. ما بر این باوریم که نهتنها نظریة ولایت فقیه، در درون خود، واجد ظرفیتهای لازم برای کارآمدی یک نظام است، بلکه این تئوری در عمل نیز کارآمدی خود را نشان داده است. ازاینرو در این فصل کوشیدهایم تا به مباحثی دربارة کارآمدی نظام جمهوری اسلامی توجه کنیم، بهویژه آن بُعد از کارآمدی نظام که در نظریة ولایت فقیه ریشه دارد.
پیش از ورود به بحث کارآمدی نظام جمهوری اسلامی، ذکر چند نکته بااهمیت است:
1. معیار قضاوت و ارزشگذاری دربارة کارآمدی یا ناکارآمدی نظام جمهوری اسلامی نباید معیارهای غربی باشد؛ چون آنها فرهنگ دیگری دارند و بهدنبال اهدافی کاملاً متفاوت با اهداف ما هستند. کارآمدی یا ناکارآمدی یک نظام را باید با اهداف خود سنجید، نه با اهداف دیگران. اساس شکلگیری انقلاب اسلامی این بود که فرهنگ غربی ـ که در دروة پهلوی در کشور ما حاکم شده بود ـ کنار رود؛ اما روشن است که اگر کسی بهدنبال آن فرهنگ باشد، حکومت محمدرضاشاه برای او مناسب است؛ بهویژه اگر ازنظر اقتصادی نیز نیازهای او را برمیآورد. در آن فرهنگ، شاخص اصلی کارآمدی نظام، تنها درآمد ناخالص ملی و شاخص رشد اقتصادی و اموری ازایندست بود و ارزشهای الهی و انسانی در آن جایگاهی نداشت؛ ولی آنچه ما بهدنبال آن هستیم، تنها پیشرفت اقتصادی نیست. اگر درآمد ملی و سرانة ملی ما
افزایش یابد یا حتی بهکلی فقر از جامعة ما رخت بربندد، هنوز ایدئال ما محقق نشده است؛ چون هنگامی این ایدئال محقق خواهد شد که تمام اهداف نظام جمهوری اسلامی را محقق سازیم و افزون بر رشد اقتصادی، فساد اخلاقی و بیایمانی و کفر را نیز از جامعه ریشهکن کنیم. آنچه برای ما در درجة نخست اهمیت قرار دارد، رشد فرهنگی و باورها و ارزشهای الهی و انسانی است. بنابراین، برای ارزشگذاری و قضاوت دربارة اینکه آیا نظام جمهوری اسلامی کارآمد است یا خیر، نباید به ارزشهای مادی غربی بسنده کرد؛ چون هدف ایجاد نظام جمهوری اسلامی فراتر از این مسائل بود.
2. در تحلیل کارآمدی نظام سیاسی، انتقاد از عملکرد یک دستگاه یا چند دستگاه، بهمعنای انتقاد از کل نظام نیست. نظام سیاسی همچون بدن انسان است که شامل مغز، قلب، کبد، ریه، انگشت، ناخن، مو و دیگر اعضا میشود و اگر کسی در موردی نقص عضوی داشت، کلیت او بیاعتبار نمیشود. مثلاً اگر کسی ریزش مو دارد و ما او را متوجه این امر میکنیم، بدین معنا نیست که به کلیت آن شخص اعتراض داریم؛ چون او هزاران عضو دیگر در بدن دارد که سالم است. انتقاد از برخی اندامها بهسبب نارساییها و کمبودها، بهویژه اگر کمبودها براثر غفلت و تنبلی و اغراض شخصی و گروهی و جناحی باشد، شایسته و بلکه لازم است، تا آن نارساییها و آفتها به دیگر بخشها سرایت نکند. پس انتقاد از برخی بخشها بهمعنای تضعیف نظام نیست، بلکه گاهی بیاعتنایی و انتقادنکردن سبب تضعیف نظام خواهد شد.
از آنجا كه نظام عبارت است از چینش منظم و باهدف مهرهها در کنار یکدیگر تا آنها در آن قالب و چارچوب، وظایف خود را ایفا کنند، لذا انتقاد از یك بخش نظام به معنای تضعیف آن نظام نیست. در تحلیل کارآمدی نظام جمهوری اسلامی، نباید ضعف برخی افراد یا نهادها به قضاوت نهایی بینجامد و فرد بهسبب برخی عملکردها، روش اعتراض را درپیش گیرد. دشمنان اسلام میکوشند تا با پررنگکردن برخی مشکلات کشور، القا کنند که نظام جمهوری اسلامی کارآمدی ندارد تا دیگران را به این نتیجه برسانند که احکام اسلام کارآمد نیست. بنابراین در تحلیل کارآمدی نظام جمهوری اسلامی، نباید اشکال یک فرد را به پای کل نظام گذاشت و نظام را زیر سؤال برد، بلکه اگر اشتباه یا انحراف یک کارگزار، کوچک و قابل اغماض بود، باید از آن چشم
پوشید؛ اما اگر مهم است، باید از او انتقاد کرد تا متوجه اشتباه و انحرافش بشود. البته اگر بتوان تا پیشازاین مرحله، با یک تماس خصوصی، اشکالات فرد را با وی درمیان گذاشت، باید چنین کرد؛ اما اگر با این شکل، اصلاحی صورت نگرفت، میتوان انتقاد را به سطح عمومی کشاند تا مؤثر افتد. ولی بههرحال، اشکال در برخی افراد یا نهادها سبب نمیشود که کسی به خود اجازه دهد اصل نظام را زیر سؤال ببرد.
3. در تحلیل کارآمدی نظام جمهوری اسلامی، هم باید به اهداف توجه کرد و هم به ابزارها و امکانات دستیابی به آنها. همچنین افزون بر مقتضیات، باید به موانع یک نظام سیاسی در نیل به آن هدف نیز توجه کرد. اگر این عوامل را کامل در کنار هم درنظر بگیریم، تحلیلی جامع و علمی از کارآمدی نظام جمهوری اسلامی بهدست خواهیم داد. بیتوجهی به اهداف و ابزار و موانع میتواند منشأ اشتباه در تحلیل کارآمدی شود و از دقت آن بکاهد.
4. این نکته را باید خاطرنشان سازیم که تشکیل حکومت دینی، لزوماً بدین معنا نیست که هیچ تخلفی در جامعه و حتی بهدست حکومت صورت نگیرد. ممکن است برخی گمان کنند که برخی نابسامانیها و تخلفات در نظام جمهوری اسلامی، آن را از ماهیت دینی میاندازد؛ حالآنکه مفهوم «حکومت دینی»، مفهومی مشکّک و ذومراتب و کشدار است. مرتبهای از حکومت دینی، همان مرتبهای است که با ظهور حضرت حجت عجل الله تعالی فرج الشرف تحقق خواهد یافت؛ حکومتی که در آن از فساد کارگزاران، رشوه در ادارات، پارتیبازی، باندبازی و اموری ازاینقبیل خبری نخواهد بود. بدیهی است که ما در حال حاضر، با تحقق چنین حکومت آرمانیای فاصله داریم؛ اما با وجود برخی اشکالات، این نظام از نظام پهلوی که رسماً اسلام را از صحنة اجتماع و سیاست میزدود، بسیار دور است و به آن حکومت آرمانی بسیار نزدیکتر است؛ زیرا حتی در قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است که هیچیک از مقررات و قوانین نظام جمهوری اسلامی نباید با اطلاقات و عمومات قرآن و سنت مخالفت داشته باشد.(1) برای جلوگیری از وقوع تخلف
(1). در اصل چهارم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است: «کلیة قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید براساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همة اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهدة فقهای شورای نگهبان است».
در این زمینه، یک نهاد رسمی، به نام شورای نگهبان در قانون پیشبینی شده است که وظیفه دارد از تصویب مصوبات خلاف شرع جلوگیری کند. خلاصه آنکه در پاسخ به این سؤال که آیا نظام جمهوری اسلامی، حکومتی دینی است یا خیر، باید گفت: آری، حکومت دینی است؛ اما مرتبهای از مراتب حکومت دینی، نه آن شکل مطلقش که هیچ عنصر غیردینی یا ضددینی در آن وجود نداشته باشد.
بهعبارتدیگر، از کسانی که مدعیاند این نظام مبتنیبر ولایت فقیه باید به یک نظام لائیک تغییر یابد ـ چون موفق نبوده استـ باید پرسید که شما موفقیت یک نظام را به چه میدانید؟ بسیاری خواهند گفت که اگر آن نظام، خواستههای مردم را تأمین کند و به اهدافش برسد، موفق است؛ اما اگر به اهدافش نرسد و نتواند مردم را راضی نگاه دارد، ناموفق خواهد بود. دراینباره، ما باید به این نکته توجه کنیم که خواستههای مردم دنیا در برقراری یک نظام با یکدیگر متفاوت است. کسانی هستند که نظامی را بر سر کار میآورند تا خواستهها و نیازمندیهای مادی و هوسهای دنیاییشان را برآورد. آنان بهدنبال محیطی آرام و بیسروصدا هستند که بتوانند خوب بخورند و خوب بپوشند و همواره در خوشی باشند:
ذَرْهُمْ یَأْکلُواْ وَیَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُون؛(1) «بگذار آنها بخورند و بهره گیرند و آرزوها آنان را غافل سازد؛ ولی بهزودی خواهند فهمید».
وَالَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُم؛(2) «و کافران از متاع زودگذر دنیا بهره میگیرند و همچون چهارپایان میخورند و سرانجام آتش دوزخ جایگاه آنهاست».
قرآن کریم با تعابیر پیشگفته، از چنین کسانی یاد کرده، و خواستهای آنان را در محدودة خواستهای حیوانی دانسته است. با چنین نگاهی، اگر یک نظام بتواند این خواستهها را برآورد، نظام موفقی خواهد بود؛ ولی ما براساس بینش الهی خویش، تحقق چنین امری را موفقیت نمیدانیم، بلکه موفقیت نظام را در این میدانیم که بتواند زمینة رشد انسانی را فراهم کند. درحقیقت، انسانیت انسان به رشد معنوی اوست، نه رشد
(1). حجر (15)، 3.
(2). محمد (47)، 12.
حیوانیاش. البته نیازهای حیوانی ما نیز باید تأمین شود، ولی این هدف اصلی نیست، بلكه هدف متوسط و به یك معنا ابزار است. هدف اصلی انسان، تکامل انسانی و معنوی و قرب خداست. بنابراین از دیدگاه ما نظامی موفق است که بتواند به این هدف در جامعه تحقق بخشد.
پس برای ارزیابی هر نظام سیاسی، در درجة نخست باید دید که ملاک موفقیت، براساس مبانی و چارچوبهای فکری آن نظام، چیست. مطلب دیگر آنکه کسانی، در ارزیابی عملکرد جمهوری اسلامی و کارآمدی آن، چنین القا میکنند که همة امور جامعه تابع نظام و حکومتی است که در رأس آن قرار گرفته است. بنابراین، تمام خوبیها و بدیهای جامعه بر گردن حکومت است و در همة آنها حکومت نقش دارد. درحقیقت، اینان حکومت را مسئول تأمین تمام خواستههای جامعه میدانند و تمام مشکلات را به گردن حکومت میاندازند و مثلاً میگویند که حکومت نتوانست نظام اقتصادی درستی برقرار سازد؛ فرهنگ را اصلاح کند؛ رشد سیاسی بدهد؛ یا سبب رشد معنوی افراد شود. در اینجا نیز مغالطهای درگرفته است؛ زیرا نقش حکومت در مصالح و مفاسد جامعه علت تامه نیست، بلکه فقط جزئی از سرنوشت جامعه در دست حکومت است، نه اینکه همهچیز مردم در دست حکومت باشد. ازاینرو این حقیقت را نمیتوان کتمان کرد که حکومتی بالاتر از حکومت علی علیه السلام نیست و دستور حکومتیای بالاتر از دستور اسلام وجود ندارد. با وجود این دو ویژگی در حکومت علی علیه السلام ، ایشان تا چه اندازه توانست جامعه را اصلاح کند؟ آیا صددرصد اهداف ایشان در آن حکومت تأمین شد؟ قطعاً پاسخ، منفی است؛ زیرا جنگهای داخلی صفین و جمل و نهروان، تهدیدات دشمنان خارجی، کمبود نیروی انسانی توانمند و تربیتشده، فزونی مشکلات، گستردگی بدعتها و سنتهای فاسد و آلودگیهای مزمن اجتماعی و تغییر چارچوب نظام ارزشی، زمینهای فراهم ساخت تا جامعة ایدئالی آن حضرت، کامل محقق نشود. بهعبارتدیگر، حکومت همهچیز مردم را در اختیار ندارد و تکتک مردم جامعه، ارادة مستقل، و حتی خواستههای متفاوتی دارند. همچنین، مسائل گوناگونی هست که تحت کنترل حکومت نیست و حکومت نمیتواند لجام آنها را در دست گیرد. پس برای تعیین میزان کارآمدی یک نظام باید دید که حکومت چه سهمی میتواند در سرنوشت جامعه داشته باشد. اگر در آن
سهم درست عمل کرد، موفق است؛ هرچند جامعه همچنان با هزاران آفت و آسیب روبهرو باشد.
نکتة دیگری که از گفتههای پیشین برمیآید این است که کارآیی حکومت در همة شرایط تاریخی و اجتماعی یکسان نیست، بلکه گاهی حتی عوامل بیرونی میتواند مانع کارآیی حکومت شود؛ مثلاً وقتی دشمن احساس کرد که در درون جمهوری اسلامی ظرفیتهای پیشرفت و ترقی مادی و معنوی فراهم است، کوشید تا با دخالتهای نظامی و تبلیغاتی، فشارهای اقتصادی و اموری ازایندست، موانعی بر سر راه کارآمدی نظام ایجاد کند. بدیهی است که بخشی از این امور را نمیتوان کامل کنترل کرد و بههرحال، در نظام و جامعه اثرگذار است.
بنابراین، در ارزیابی حکومتها باید دید که آن حکومت در شرایط عادی قرار دارد یا اینکه با تهدیدات فراوانی روبهروست؛ مثلاً اگر درصددیم که دربارة مشکلات اقتصادی کشور نظر دهیم، باید توجه کنیم که منشأ این مشکلات چیست. بدیهی است که بخشی از این مشکلات ناشی از عوامل گوناگونی است که داوری در موفقیت نظام اسلامی به بررسی آنها بستگی دارد؛ مثلاً تغییر فرهنگ مصرف جامعه و بالارفتن سطح توقعات، تحریمهای اقتصادی، تحمیل جنگ ازسوی عراق به ایران به جرم پایبندی به ارزشهای اسلامی و حوادث طبیعی فراوان، همه در پیدایش این مشکلات نقش دارد. ناهنجاریهای فرهنگی نیز چنین است. بسیاری از اندیشمندان اسلامی و مربیان دینی، پیش از انقلاب درگیر مبارزه یا در بند رژیم طاغوت بودند و پس از انقلاب، بهسبب نیاز شدید نظام به کارهای اجرایی مشغول شدند. گروهی از ارزشمندترین تربیتیافتگان مکتب اسلام همچون شهید بهشتی، مطهری، باهنر، رجایی و شهدای محراب، که هریک سرمایههای بینظیر نظام و اسلام بهشمار میآمدند، در حوادث آغازین انقلاب، بهدست خیانتکاران و دشمنان اسلام به شهادت رسیدند. افزون بر این، دخالت دشمن در ایجاد فضای آلودة فرهنگی برای نسل جوان، در نابسامانیهای فرهنگی تأثیری عمیق گذاشت.
با توجه به نکتههای بالا، برخی از مهمترین جلوههای کارآمدی نظام جمهوری اسلامی در پرتو ولایت مطلقة فقیه به قرار زیر است:
ولایت فقیه، بهعنوان رکن اصلی و اصیل نظام جمهوری اسلامی، رمز بقای این نظام بوده است؛ چنانکه تا کنون توانسته است به پشتوانة آن دربرابر تمام تهدیدها و چالشها مقاومت و چارهاندیشی کند. اساس این مقاومت در این نهفته است که حاکمیت فقیه در عصر غیبت به حاکمیت خداوند گره خورده است و جامعة مسلمانان، تحت لوای این نوع حاکمیت، با جانودل در حفظ و استمرار آن میکوشند.
تنها نظام ما به «جمهوری اسلامی» مزیّن نشده است، بلکه کشورهای دیگری همچون پاکستان و موریتانی، این عنوان را یدک میکشند. حتی در برخی کشورها بهظاهر، قوانین اسلام را سختگیرانه اجرا میکنند؛ مانند عربستان سعودی که دستبریدن و گردنزدن و مجازاتهایی ازاینقبیل در آنجا مرسوم است؛ اما چرا قدرتهای شیطانی دنیا از ایران اسلامی میهراسند و به این کشورها واکنش جدی نشان نمیدهند؟ زیرا این کشورها در مشت قدرتهای بزرگ دنیا هستند و در برخی از آنها مانند افغانستان، مسلمانان برای استقرار حاکمیت الهی در جامعة خویش بسیار میکوشند؛ اما بهدلیل نداشتن اعتقاداتی همچون اعتقاد به ولایت فقیه در نیمة راه بازماندهاند و قدرتهای شیطانی حرکتهای آنها را بهنفع خود مصادره کردهاند. اما در ایران، حرکت مردم به رهبری کسی شکل گرفت که از عمق وجود معتقد بود که این حکومت باید براساس اسلام شکل گیرد و کسانی متصدی امر شوند که حق حکومت و ولایت از جانب معصومان علیهم السلام به آنها داده شده است. بدیهی است که دراینصورت، هر عملی در نظام جمهوری اسلامی باید با اذن ولی فقیه انجام شود؛ وگرنه از اعتبار ساقط است. بنابراین، در کشورهای دیگری همچون کشور ما قانون اساسی، انتخابات، مجلس شورا و اموری ازاینقبیل وجود دارد؛ ولی آن چیزی که جمهوری اسلامی را از نظامهای سیاسی دیگر متمایز ساخت، مشروعیت الهی آن بود که نمادی از خدامحوری در جامعة اسلامی است. ازهمینروست که مردم مسلمان ایران، از عمق وجود از دستورهای ولی فقیه پیروی میکنند؛ زیرا او را مأذون خداوند و نمایندة حضرت حجت عجل الله تعالی فرج الشرف در حال حاضر میدانند.
براساس نگرش دینی، تمام عالم هستی متعلق به خداست و تا او اذن تصرف در آن را ندهد، کسی حق ندارد در آن تصرف کند. حاکم نیز تنها در صورتی میتواند بر
مردم حکومت کند که این اذن تصرف را از خداوند گرفته باشد؛ وگرنه او نیز مانند دیگران، بندهای از بندگان خداست و ازاینحیث تفاوتی با آنها ندارد. کسی که در صدد وضع قانون برای دیگران و دستور دادن به آنهاست، باید از خداوند اجازه داشته باشد؛ چون همهچیز ملک خداست و همة افراد بندة اویند.
نظام جمهوری اسلامی بر این پایه قرار دارد که در تمام قوانین و ضوابط حکومتی باید اذن خداوند احراز شود. همچنین حاکم باید منصوب خداوند باشد تا برای تصرف در جانومال و آبروی دیگران اذن یابد. بنابراین، نظام جمهوری اسلامی اساساً در مقابل جریان سکولار حاکم بر دنیاست که انسان را بهجای خدا نشانده است و خواست و رضایت او را منشأ مشروعیت قانون میداند و حاکمی را برمیتابد که مردم او را معرفی کرده باشند و وکیل آنها باشد.
دشمنان اسلام، بهخصوص ابرقدرتهای بزرگ دنیا نه پیروزی انقلاب را پیشبینی میکردند و نه استمرار آن را؛ زیرا رژیم محمدرضاشاه آنچنان قدرت یافته بود که كسی گمان نمیكرد به این زودی شکست بخورد و ساقط شود و پیشبینی نمیشد که نظامی بر سر کار آید که در رأس آنْ فقیه قرار گیرد. همچنین وقتی آنها احساس کردند که این نظام، قوام یافته است، با تمام توان کوشیدند تا آن را ساقط کنند؛ اما از هر راهی وارد شدند، نهتنها موفق نشدند، بلکه به این نتیجه رسیدند که روزبهروز ریشههای این نظام قویتر میشود. این مسئله سبب حساسیت بیشتر مراکز تحقیقاتی آنها شد. ازاینرو بهشکلهای مختلف کوشیدند تا پاسخ این سؤال را بیابند که علت شکلگیری و بقای نظام جمهوری اسلامی چیست. نتیجة مشترک تحقیقات مختلف آنها، بر آنان روشن ساخت که در این انقلاب، سه عنصر وجود دارد که با انقلابهای دیگر متفاوت است و عامل پیروزی و بقای آن بوده است:
الف) اعتقاد به امامت و اهمیت مسئلة عاشورا و حضرت سیدالشهدا علیه السلام در میان شیعیان و الگوگیری از آن حضرت و تقویت روحیة شهادتطلبی؛
ب) اعتقاد به مهدویت و اینکه سرانجام، روزی منجی بشر خواهد آمد و مشکلات
را حل خواهد کرد. این امر شیعیان را همیشه فعال و امیدوار و پرنشاط نگاه میدارد؛
ج) اعتقاد به ولایت فقیه.
تحلیلگران، عامل اخیر را عامل اصلی و قریبِ پیروزیها میدانند. با توجه به نکتة بالا، بدیهی است که دشمن تمرکز اصلی خود را بر تضعیف این اعتقادات سهگانه بگذارد و در این راستا از هر روشی بهره گیرد.
بنابراین، منشأ پیروزی و استمرار این انقلاب در اعتقادات دینی است و چنانکه این اعتقادات در پیروزی انقلاب اسلامی مؤثر بوده، در استمرار و جهتدهی آن نیز اثرگذار است. از جملة این اعتقادات، همانطور که پیشازاین گفتیم، اعتقاد به امامت و حب اهلبیت علیهم السلام است. دوست و دشمن اعتراف میکنند که اگر ولایت اهلبیت علیهم السلام در ایران نبود، چنین انقلابی به سرانجام نمیرسید. چنانکه دیدیم، پیرامون ما و در کشورهای اسلامی، پیش از ما حرکتهایی در جهت مبارزه با استعمار و استبداد و ستم درگرفت؛ اما هیچکدام به نتیجة نهایی و مطلوب نرسید. در همسایگی ما و در کشور افغانستان، تقریباً همزمان با انقلاب ما مبارزه با ابرقدرت شرق روی داد و حقیقتاً مردم افغانستان اعم از شیعه و سنی، بسیار کوشیدند؛ ولی متأسفانه به نتیجة مطلوب نرسیدند و بهجای اینکه در ازای این فداکاریها به حکومت عزتمند و مقتدر اسلامی دست یابند، بر روی هم سلاح کشیدند و آنچه نباید رخ میداد، اتفاق افتاد. اصلیترین تفاوت انقلاب ما و انقلاب افغانستان وجود نور معرفت و مودّت اهلبیت علیهم السلام در عموم مردم و تعهد به ولایت و لوازم آن است که در آنجا كمرنگ بود. این از برکات ولایت بود که در انقلاب اسلامی در ولایت فقیه تجسم یافت و مردم این را وظیفة دینی خویش میدانستند که از مرجع تقلیدشان و از کسی اطاعت کنند که پرچم مبارزه با دشمنان اسلام را برافراشته بود. ازاینرو حاضر شدند فداکاری کنند و انقلاب به ثمر رسید.
کوتاه آنکه هرچه ما ـ چه قبل از پیروزی انقلاب و چه بعد از آن ـ بهدست آوردهایم، به طفیل ولایت اهلبیت علیهم السلام است. پس باید در سایة این پیروزی، بکوشیم تا معرفت اهلبیت علیهم السلام ، هم در داخل و هم در خارج، بیشتر رواج یابد تا در آینده نیز دیگر انسانها از این انوار پاک بیشتر بهره برند. وظیفة ماست که این نور و این رحمت را به همة جهانیان ـ که صلاحیتش را دارند و اهل این امانت هستندـ برسانیم.
امام خمینی رحمه الله با بهرهگیری از این اعتقادات اصیل شیعه، حرکتی را آغاز کرد. مردم بر این باور بودند که باید از رهبر دینیشان اطاعت کنند. بنابراین، حاضر شدند حتی جان خود را در راه مبارزه با شاه و دستگاه پهلوی فدا کنند. ازاینرو در آن زمان، دستهدسته میآمدند و از امام میخواستند که به آنان رهنمود بدهد تا برای اقدام عملی حجت شرعی داشته باشند. ازآنجاکه مردم ما تربیتشدة مکتب دین بودند، جان خود را در راه اهداف پست مادی و جناحی و پیروزیهای موقت سیاسی فدا نمیکردند، بلکه چون انقلاب با اعتقادات آنها گره خورده بود، حاضر شدند جان خود را در طبق اخلاص نهند. بههرحال، اگر این اعتقاد در میان مردم نبود که اطاعت از دستور رهبر مذهبی و مرجع تقلید بر همگان واجب است، چنین نهضتی پا نمیگرفت.
در تحلیل کارآمدی نظام جمهوری اسلامی، برخی در صدد برآمدهاند تا دستاوردهای نظام جمهوری اسلامی را شناسایی کنند؛ اما غالباً بهسمت دستاوردهایی رفتهاند که نتایجی عینی و محسوس دارد. درک این دستاوردها بهدلیل اینکه محسوس است، کار مشکلی نیست و بازگفتن آن بر دیگران آسان است؛ اما سلسلهآثاری وجود دارد که بسی ارزشمندتر از این آثار محسوس است؛ ولی چون غیرحسی است، دیرتر به آن توجه میکنند یا گاهی بهکل از آن غافل میشوند.
برخی دستاوردهای محسوس انقلاب اسلامی، پیش چشم ماست؛ مانند احترامی که جامعة اسلامی ما در بین جوامع دیگر یافته، و موقعیتی که در نظام بینالمللی پیدا کرده است؛ نیز عزتی که ایرانیها در مقابل دیگر ملتها یافتهاند؛ اما سلسلهآثار دیگری بر این انقلاب مترتب شده، که بسی ارزشمندتر از این موارد است و آن آثار معنویای است که بهبرکت انقلاب اسلامی پیدا شده است.
تا پیش از پیروزی انقلاب، اگر دانشجوی مسلمانی میخواست در دانشگاه نماز بخواند، از همکلاسهای خود خجالت میکشید و درحقیقت، نمازخواندن برای یک جوان، عیب و عار بود. اگر آن دانشجو فرد بسیار مقیّدی بود، باید مکانی خلوت مییافت تا نمازش را بهجای آورد و دیگران مسخرهاش نکنند. کار بدانجا کشید که در سالهای
آخر دوران ستمشاهی، زمینة تصویب و اجرای قانونی در کشور فراهم آمد که بر آن اساس، ورود زنان باحجاب به دانشگاه ممنوع میشد. در آن دوران، تاریخ اسلامی و هجری را به تاریخ زمان کورش و تاریخ هخامنشی برگرداندند تا تاریخ اسلام به فراموشی سپرده شود. در آن زمان، در شهرهایی مانند تهران، چندان كه مشروبفروشی وجود داشت کمتر صنف دیگری بهچشم میخورد؛ گوشت خوک را در علن میفروختند؛ کازینوها اجازة فعالیت داشتند؛ عرقخوری در سطح جامعه رواج داشت؛ و در نشریات و کتابها مطالب و تصاویر مستهجن بهچشم میخورد. وضع چنان بود که اگر کسی وارد کشور میشد، متوجه نمیشد که اینجا کشور کفر است یا کشور اسلامی.
امروز، بهبرکت انقلاب اسلامی، آثار حاکمیت دین در جامعه نمایان شده است و اعتقادات و باورها و ارزشها و مراسم و مناسک دینی و مذهبی، روزبهروز بیشتر رونق مییابد و با وجود اینهمه عوامل نامساعد فرهنگی، علاقة جوانان، روزبهروز به دین و مظاهر دین بیشتر میشود. بنابراین میبینیم که در ایام اعتکاف، دانشجویان صف میکشند تا در مساجد دانشگاهها معتکف شوند؛ حالآنکه تا قبل از پیروزی انقلاب، خجالت میکشیدند در دانشگاه نماز بگزارند. توسعة کمّی و کیفی مساجد، نشر روزافزون کتابهای دینی و مذمومبودن اعمال خلاف شرع در دیدگان مردم، فقط بخشی از دستاوردهای انقلاب اسلامی در حوزة معنویت است.
بنابراین مهمترین اثر این انقلاب، مسئلة حاکمیت دین و ارزشهای دینی در جامعه است. البته این بدان معنا نیست که هیچ متخلف و قانونشکنی در کشور وجود ندارد، بلکه ادعا این است که بیشتر افراد جامعه به ارزشهای دینی احترام میگذارند و بهفرض اگر شخصی پایبند به احکام شرع نباشد، برای کسی که عامل به ارزشهای دینی است، ارزش قائل است. ازاینرو میبینیم پدر و مادرانی که نماز نمیخوانند، فرزندان خود را به مدارسی میفرستند که آموزههای دینی را به آنها یاد دهند.
پس ارزشهای دینی بر جامعه حاکم است و این از برکات حاکمیت دین و رهبری دینی بر جامعة ماست. تلاش دشمن این است که به مردم القا کند این انقلاب با هدف اقتصادی روی داده، یا اینکه ملیگرایانه بوده؛ اما روشن است که مردم برای احیای ارزشهای الهی در جامعه، انقلاب کردند. ازاینرو دیدیم که محور سخنان امام خمینی رحمه الله
ـ از روزی که سخنرانیهایشان را در مسجد اعظم قم شروع کردندـ این بود که برای اسلام احساس خطر میکنند. ایشان تا آخرین لحظة عمر شریفشان بر همین مسئله تأکید میورزیدند و همواره به اسلام سفارش میکردند. ما در سایة پیروزی انقلاب اسلامی و برقراری نظام جمهوری اسلامی، فرصت یافتیم که اسلام را بهتر بشناسیم و بدان بهتر عمل کنیم و آن را بهتر به دنیا بشناسانیم.
بهبرکت نظام جمهوری اسلامی، در عین اینکه تنوع قومیتی و زبانی و مذهبی آشکار است، انسجام و یکپارچگی و اتحاد همچنان به قوت خود باقی است. این انسجام و همبستگی را در عرصههای گوناگون میتوان نشان داد و نقش بیبدیل ولایت فقیه را در آنها ترسیم کرد. در اینجا به برخی مظاهر انسجامبخشی ولایت فقیه در نظام جمهوری اسلامی اشاره میکنیم:
الف) انسجام در ساختار در عین تفکیک قوا: در نظام جمهوری اسلامی، سه قوة مقننه و مجریه و قضائیه از یکدیگر تفکیک شدهاند؛ اما در رأس هرم، تمام قدرتها در یک نقطة وحدتبخش متمرکز میشوند. در نظام مبتنیبر ولایت فقیه، قوای سهگانه تحت اشراف نقطة مرکزی، یعنی ولی فقیه قرار میگیرند و چون او، هم حافظ قانون اساسی و هم ارزشهای اسلامی است، موظف است که برای جلوگیری از تخلفات در اجرای احکام اسلامی نظارت کافی داشته باشد. همچنین ولی فقیه، نقش هماهنگکنندة قوای سهگانه را ایفا میکند و از تنش در جامعه بازمیدارد و همگان را به هماهنگی و دوستی و همدلی فرامیخواند و اگر تنشهای شدید و بحران پدید آید، آنها را دفع میکند. در این چند دهه که از عمر نظام جمهوری اسلامی میگذرد، چه در زمان حیات امام خمینی رحمه الله و چه در زمان رهبری مقام معظم رهبری، بارها بهسبب تنشهای خاصی که خواهناخواه در هر جامعهای پیش میآید، نظام در شرف بحران قرار گرفته است؛ و چنانچه تدبیرهای حکیمانة ایشان نبود، کشور بهسبب اختلافات درونساختاری، دستخوش بحرانهایی شبیه به آنچه میشد که در برخی کشورها رخ داده است.
اگر ما در صدد مقایسة نظام جمهوری اسلامی با دیگر نظامهای دموکراتیک جهان
ـکه امروز پیشرفتهترین نظامهای حکومتی شناخته میشوندـ برآییم، درخواهیم یافت که از مهمترین امتیازات نظام جمهوری اسلامی ایران بر دیگر نظامها، انسجام درونی آن است. در همة نظامهای دموکراتیک، شاخص اصلی دموکراتیک و پیشرفتهبودن را این میدانند که قوا از یکدیگر تفکیک شوند و در هم دخالتی نداشته باشند؛ ولی ما عملاً هیچ کشوری را سراغ نداریم که در آن، قوا کاملاً از هم منفک باشند و در هم دخالت نکنند. پس نوعی ناهماهنگی درونی در نظامهای دموکراتیک فعلی دنیا وجود دارد؛ اما در نظام جمهوری اسلامی، درعینحال که سه قوه از هم منفکاند و تکالیف و اختیاراتشان از هم جداست، یک عامل هماهنگکننده و بازدارنده از بحران نیز پیشبینی شده است که بر هر سه قوه اشراف دارد. ولی فقیه، مسئول هیچیک از قوا نیست؛ اما مسئولان قوا مشروعیت خود را از او میگیرند و تا نصب وی نباشد، آنها حق اعمالنظر ندارند. این امر سبب شده است كه عامل وحدتبخشی در نظام جمهوری اسلامی شكل گیرد. در عمل نیز دیدیم که رهبری چه نقش مهمی در این زمینه ایفا، و از تنشهای شدید میان مسئولان قوای مختلف جلوگیری کرده، و اجازه نداده است که اختلافات درونی به بحران بدل شود.
ب) انسجام مردم و آحاد جامعه: دشمن همواره در تلاش بود تا با اشاعة اندیشههای فرقهگرایانه و نژادپرستانه، میان گروههای مختلف جامعه شکاف اندازد؛ اما وجود رهبر آگاه و مدبر مانع تحقق آمال و ایدههای او شد. در زمان امام خمینی رحمه الله ، بهویژه در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، دشمن برای تفرقه انداختن میان قومیتهای مختلف، تلاشهای گستردهای کرد؛ اما درنهایت، با فرمایشها و رهبریهای مدبرانة امام خمینی رحمه الله ، این نقشهها نقش بر آب میشد و استعمارگران ناکام میماندند. دلیل اصلی ناکامیهای دشمن در ایجاد اختلافات این بود که بیشتر مردم ایران، از هر قوم و دستهای، کلام امام رحمه الله را حجت میدانستند و سخنان ایشان را نهتنها بهعنوان رهبر سیاسی میپذیرفتند، بلکه اطاعت از او را وظیفة دینی خود میشمردند. این پشتوانة اعتقادات دینی مردم بود که کار را بر دشمنان نظام سخت میکرد. این اعتقاد که ولی فقیه، جانشین امام زمان عجل الله تعالی فرج الشرف است و اطاعت از او همچون اطاعت از آن حضرت واجب است، سبب میشد که مردم ایشان را محور حرکت و مسیر خود قرار دهند.
اگر نظام جمهوری اسلامی ایران را با دیگر کشورهای اسلامی مقایسه کنیم، بهروشنی درمییابیم که در کشورهایی مجاهدتهای بسیاری صورت گرفت تا حکومت براساس اسلام نهاده شود؛ مثلاً برای شکلگیری جمهوری اسلامی پاکستان، مردم آن کشور با انگلیس و هند مدتها در جنگ بودند و افراد بسیاری فدا شدند؛ اما درنهایت، استعمارگران، با نفوذ در آن کشور، زمینههای اختلافات داخلی را تشدید کردند و وضعیتی در آنجا حاکم ساختند تا بتوانند مدتهای مدید از این آب گلآلود ماهی بگیرند. در افغانستان نیز مجاهدان آن کشور برای رفع سلطة بیگانگان در کشورشان بسیار کوشیدند؛ اما بهدلیل نبود رهبری منسجم و واحد، همچنان درگیر مسائل داخلی خویشاند. ولی در نظام جمهوری اسلامی چنین اتفاقی نیفتاد؛ زیرا در اینجا نظام مبتنیبر ولایت فقیه حاکم شد و قداست این مقام نزد مردم مانع از این بود که اختلافات آنان جدی شود. درحقیقت در ایران، سخن از وجوب شرعی تبعیت از ولی فقیه بود و تعصبات قومی و قبیلهای و حزبی در میان مردم جایگاهی نیافت.
ازهمینرو دشمن تمام توان خود را به كار برده است تا از هر راه ممکن این جایگاه را تضعیف کند و از ابهت آن بکاهد. میتوان ادعا کرد که هیچ موضوعی بهاندازة ولایت فقیه مورد هجمة دشمنان داخلی و خارجی قرار نگرفته است. گاه اصل ولایت فقیه و گاه شخص ولی فقیه هدف اصلی تهاجم دشمنان است. این حاکی از آن است که بزرگترین خطر برای آنها، و بزرگترین پشتیبانی برای نظام جمهوری اسلامی ایران، ولایت فقیه است.
از جمله امتیازات نظام جمهوری اسلامی بر دیگر نظامهای رایج دنیا این است که افزون بر ضمانت اجراهای بیرونی، ضمانت اجرایی درونی نیز دارد. یعنی افراد، در درون خود، یک ضامن اجرا برای اطاعت از مقررات این نظام دارند. اکثر قریببهاتفاق نظامها، با زور و قدرت، مقررات دولت را بر مردم تحمیل میکنند و بنابراین، مردم هرجا بتوانند، از زیر بار آن شانه خالی میکنند، و مهمترین عاملی که میتواند افراد را قانونمدار و مطیع قانون کند، ترس از جریمه و زندان و مجازات است. ازاینرو، وقتی ترسی در میان نباشد، انسان
ممکن است دست به هر عملی بزند. اما نظام اسلامی مجازاتها و جریمههایی برای تخلفات درنظر گرفته است. عامل دیگری نیز هست که اگر در مردم تقویت شود، میتواند بسیاری از مشکلات اجتماعی را حل کند و آن، عامل عبارت است از ایمان مردم به اینکه شرعاً باید از مقررات دولت اسلامی اطاعت کرد. این ضامن اجرا یک ضامن اجرای درونی است و ناشی از ایمان فرد است. البته نمیتوان انکار کرد که موارد تخلفی در نظام جمهوری اسلامی دیده میشود؛ اما باید درنظر داشت که اگر این نظارت درونی نبود، تخلفات بسیار گستردهتر از اطاعتها میشد و سنگ روی سنگ بند نمیشد. پس مهمترین عاملی که میتواند مردم را کنترل و قانونمدار سازد، این است که انگیزة الهی و تقید به وظیفة الهی و شرعی را در خود تقویت کنند.
در دوران حاضر، در تمام کشورهای اسلامی نمیتوان پدیدهای همچون انقلاب اسلامی ایران را شناسایی کرد. ما ممکن است به این دلیل كه خود در این موج حرکت قرار داریم، نتوانیم اهمیت و منزلت این انقلاب را آنگونه که بایدوشاید، درک کنیم. از همان آغاز، قدرتهای بزرگ دنیا در مقابل حرکتی که در ایران به رهبری امام خمینی رحمه الله آغاز شد، موضعگیری کردند و ایستادند. نظام جمهوری اسلامی هنوز در آغاز کار بود که دشمنانش، در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران برای تقویت عراق، از هیچ کمکی دریغ نکردند و صدام را واداشتند که هشت سال با ما بجنگد. این در حالی بود که ما ازیکسو، در آغاز مسیر حرکت نظام جمهوری اسلامی، ارتشی نداشتیم که خود را در دفاع از کشور آزموده باشد. نیروهای دیگر نیز هنوز برای این امر آمادگی نداشتند. ازسویدیگر، اوضاع داخلی کشور مناسب نبود و هر روز ترورهایی رخ میداد. در آن زمان، گروههای تجزیهطلبی تحت عناوین پانعربیسم، پانترکیسم، خلق عرب، خلق کرد و خلق ترکمن، از گوشهکنار سر برآورده بودند. همچنین، کشور ما در محاصرة شدید اقتصادی بود و ما قدرت تأمین سادهترین نیازمندیهای جنگی خود را از خارج نداشتیم. در چنین اوضاعی، خداوند متعال این مردم را چنان یاری کرد که همة قدرتهای جهانی را مبهوت قدرت و شوکت این ملت ساخت. در سایة رهبریهای
مدبرانة امام خمینی رحمه الله و مقام معظم رهبری، روزبهروز بر قدرت و شوکت و عظمت این ملت و نظام افزوده شد و کار به جایی رسید که خود مردم ایران بر سرنوشت خویش حاکم شدند و دست اجانب را تسلط بر این کشور قطع کردند. البته این قدرت و شوکت در سایة امدادهای الهی بهدست آمده، و شرط استمرار آن نیز بهرهمندی از استعانتهای الهی و تبعیت از ولایت فقیه است.
باید یادآور شویم خطرهایی که متوجه قدرت و عزت مردم ایران بوده، تنها در عرصة خارجی روی نداده است، بلکه دشمن، همواره کوشیده است تا این قدرت و اقتدار را با بهرهگیری از مهرههای داخلی خود تضعیف کند. نمونة برجستة این تلاشها را در فتنة سال 1388 دیدیم. در این فتنة عظیم، نه یک گروه اقلیت بیاهمیت، بلکه کسانی بر آتش فتنه دامن زدند که روزی در همین نظام جمهوری اسلامی، جزو عالیترین مسئولان سیاسی کشور بودند و سالها، بهعنوان یار امام یا سردمدار انقلاب، سرنوشت مردم را در دست داشتند. طبعاً در گوشهکنار این کشور، چنین کسانی یارانی برای خود فراهم کردهاند تا در زمان مناسب از آنها سوءاستفاده کنند. ازاینرو در این فتنه، نظام با حرکتی روبهرو شد که در رأس آن شخصیتهایی قرار داشتند که مورد حمایت احزاب رسمی کشور بودند. این فتنه با این وسعت، از سالها پیش طراحی شده، و دشمن خارجی در طول این مدت کوشیده بود تا زمینههای داخلی ساقطکردن نظام جمهوری اسلامی را فراهم کند. بدیهی است که خطر این فتنه بیش از خطر جنگ تحمیلی است؛ زیرا در جنگ تحمیلی با دشمنی مشترک روبهرو بودیم و کسی نمیتوانست دراینباره تردید ایجاد کند؛ اما وقتی در داخل کشور فتنهای درمیگیرد، آنهم بهدست کسانی که انتظار میرود از وفادارترین عناصر به اسلام و انقلاب و امام باشند، تردید در دلها لانه میکند. بنابراین خطر این فتنه، بهمراتب از خطر صدام و صدامیان مهمتر بود و عملاً تمام فتنهگران در یک خط قرار گرفتند و آن مقابله با ولایت فقیه بود؛ اما چنین فتنة عظیمی، با درایت و مدیریت مقام معظم رهبری، راه به جایی نبرد و ایشان این کشتی طوفانزده را به ساحل رساند.
در سایة هدایتهای ولی فقیه و استقرار نظام جمهوری اسلامی، جامعة ما هر روز به
آینده امیدوارتر و خودباورتر شده است. امروز شاهد پیروزیهایی در عرصة خودکفایی کشور هستیم که زمانی به خیالمان نیز نمیرسید. زمانی کسی باور نداشت که روزی بتوانیم به این پایه از علم و تکنولوژی هستهای برسیم. در رژیم طاغوت، حتی به بهترین مختصصان ما اجازة تعمیر هواپیما نمیدادند. در نتیجه، اگر کوچکترین ایرادی در هواپیما پدید میآمد، میبایست مختصصانی از آن کمپانیها مشکل را برطرف میساختند. در آغاز جنگ، برخی رزمندگان ما ـ که تانکهای دشمن را غنیمت میگرفتندـ چگونگی کار با آن را نمیدانستند؛ اما در مدت کوتاهی، خودْ سازندة تانک شدند و هماینک پیشرفتهترین سلاحها را تولید میکنند. تحقق این امر بهبرکت پیروزی انقلاب و دمیدن روح شجاعت و خودباوری در مردم بود. لطف امام زمان عجل الله تعالی فرج الشرف شامل حال ملت ما شد و بهبرکت انقلاب اسلامی، با عنایت آن حضرت، ما هم در مسائل شخصی و خانوادگی و هم در مسائل اجتماعی و سیاسی و بینالمللی، از آن عقبماندگی نجات یافتیم و یکی از عزیزترین ملتهای دنیا شدیم.
تحقق انقلاب اسلامی در ایران، موجب سرفرازی و عزتمندی کشور ایران در سراسر جهان و سربلندی امت مسلمان دربرابر طاغوتها و مستکبران دنیا شد. همین کافی بود تا نظام جمهوری اسلامی مورد توجه و عنایت بخش عظیمی از ملل مسلمان و مستضعف جهان قرار گیرد. بیگمان، بیداری اسلامی در کشورهای مختلف مسلمان از نهضت دینی و الهی ملت ایران الگو گرفته است که از برکات رویآوردن به دین و ولایت «الله» شمرده میشود. امروزه، بهبرکت انقلاب ما، در کشورهایی مانند مصر و تونس و لیبی، گرایش به تحقق آرمانهای الهی در جامعه تقویت شده است.
ایران در برهههایی از تاریخ، از کشورهای طراز اول فرهنگی و اقتصادی بوده است؛ اما طاغوتیان آن را به یکی از کشورهای عقبافتادة جهانسومی بدل کردند. ازآنجاکه کشور ما اسلامی است، ممکن است برخی دچار توهم شوند که این عقبافتادگی ناشی
از التزام مردم به دین است. باید به این حقیقت توجه کرد که افزایش میزان رشد اقتصادی و علمی و صنعتی و تکنولوژیکی هرگز برابر و ملازم با رشد اخلاقی و معنوی و انسانی نیست. آری، ما همچنان در حوزة مسائل اخلاقی، معنوی، آرامش فکری و روحی و امنیت مشکلاتی داریم؛ ولی محسوسات و تجربیات نشان میدهد که مردم هیچ کشوری بهاندازة مردم ایران، آرامش فکری و اطمینان خاطر و سلامت روان ندارند.
بنابراین، هرچند ما ازنظر علمی و صنعتی و اقتصادی دچار عقبماندگیهایی شدهایم و بخشی از تقصیر آن به گردن مسئولان امور، بخشی ناشی از تنبلی خود ما، و بخشی براثر فشارهای خارجی است، اما ازنظر آرامش روحی و فضایل اخلاقی در صدر کشورهای دنیا قرار داریم.
پس اسلام در کشور ما مایة افتخار و سبب آرامش روان و سلامت روح و جامعه است. ازاینرو یکی از افتخارات نظام جمهوری اسلامی این است که درپی پیروزی انقلاب، کسانی را که در دوران رژیم پهلوی در کوچهها ولگردی میکردند و نه بهدنبال درس و بحثی بودند و نه کار مفیدی در جامعه میکردند، متحول، و در سایة معنویت حاکم بر انقلاب و جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، به عناصر مؤثر در انقلاب تبدیل کرد. اینان در سایة این نظام و پرورش ذهن و فکرشان و در نتیجة فرمایشهای امام خمینی رحمه الله و مقام معظم رهبری و رهنمودهای اسلام، آنچنان تحول یافتند که اگر روزی نمازشان بهتأخیر افتد، غمزده میشوند.