بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباح یزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در شرح دعای وداع با ماه رمضان در تاریخ 1394/04/05، مطابق با نهم ماه مبارک رمضان 1436 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
وَ أَنْتَ الَّذِی دَلَلْتَهُمْ بِقَوْلِكَ مِنْ غَیْبِكَ وَ تَرْغِیبِكَ الَّذِی فِیهِ حَظُّهُمْ عَلَى مَا لَوْ سَتَرْتَهُ عَنْهُمْ لَمْ تُدْرِكْهُ أَبْصَارُهُمْ، وَ لَمْ تَعِهِ أَسْمَاعُهُمْ، وَ لَمْ تَلْحَقْهُ أَوْهَامُهُمْ، فَقُلْتَ: فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِی وَ لا تَكْفُرُونِ، وَ قُلْتَ: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ...
دعوت به ذکر و شکر؛ دو مظهر دیگر رحمت
امام سجاد علیهالسلام در بخش اول دعای وداع به ذکر اسمای حسنای الهی و مظاهر رحمت و لطف او میپردازد. بیان مظاهر رحمت الهی در ابتدای دعا برای این است که دلها برای دریافت رحمت بیشتر آماده شود. حضرت در جملههای قبلی با اشاره به آیات قرآن، برخی مظاهر رحمت الهی را بیان فرمود که هر کدام از آنها مقتضی یک عمر شکر خدا است.
در اینجا به مطلب دیگری اشاره کرده، لحن کلام را هم تغییر داده، میفرماید: خدایا تو آن کسی هستی که بندگانت را به چیزی راهنمایی کردی که اگر آن را از آنها پنهان میداشتی هیچ چشمی آن را نمیدید، هیچ گوشی نمیشنید و هیچ وهمی به آن نمیرسید و تنها تو از غیب خودت این مطلب را توسط پیغمبر به مردم بیان فرمودی و آنها را راهنمایی کردی که چنین حقیقتی وجود دارد و این حقیقت آن قدر اهمیت دارد که با هیچ بیانی قابل توضیح نیست و هیچ لفظی نمیتواند آن را بهدرستی بیان کند. آن حقیقت چیزی است که با این آیات به بندگانت فرمودی: فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِی وَ لا تَكْفُرُونِ؛1 «پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر من را بهجا آورید و کفران نورزید.» و همچنین فرمودی: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ؛2 «قطعا اگر شکر نعمتهای مرا بهجا آورید بر نعمتهایتان خواهم افزود و اگر ناسپاسی کنید عذاب من شدید خواهد بود.»
درباره این آیات و موضوع ذکر و موضوع شکر بارها بحثهایی انجام گرفته و چند سال پیش در همین جا چند جلسهای درباره ذکر صحبت کردیم و مطالب آن جلسات جمعآوری شد و تحت نام یاد او چاپ شد. به مناسبتهای دیگر هم تا اندازهای که خدا توفیق داد در این باره بحث کردهایم. اما به یاد نمیآورم که این تعبیر حضرت سجاد علیهالسلام را که میفرماید «خدای متعال در این آیات نکتهای را به بندگان یاد داده که اگر او آن را بیان نمیکرد هیچ کسی آن را درک نمیکرد» از جایی استفاده کرده باشیم. وقتی این دعا را تلاوت میکردم این تعبیر حضرت برایم بسیار جالب بود. مثل این بود که اولین بار چنین تعبیری را دیده باشم.
ابتدا مقداری درباره این دو آیه توضیح عرض میکنیم و بعد آن نکتهای را که میتواند موجب امتیاز این راهنمایی الهی بر سایر نعمتهایش باشد در حد توان اشاره میکنیم.
تفسیر « فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ»
این تعبیر که یاد من باشید تا یاد شما باشم از جمله تعبیراتی است که در قرآن کریم به طور متضایف و دوسویه بیان شده است. گاهی خداوند درباره خود نسبت به بندگان تعبیراتی بیان میفرماید که آن تعبیرات درباره بندگان نسبت به خدا صادق نیستند، مانند خلق کردن و روزی دادن. برخی تعبیرات هم هست که تنها درباره بندگان نسبت به خدا صادق است مثل عبادت کردن. مسلم است که عین این تعبیر را درباره خدا نسبت به بندگان نمیتوان به کار برد. برای مثال نمیتوان گفت: اگر خدا را عبادت کنید خدا هم شما را عبادت میکند. اینها تعبیراتی اختصاصیاند که یا اختصاص به خدا دارند و درباره بندگان صادق نیستند یا اختصاص به بندگان دارند و درباره خدا صادق نیستند. اما چند تعبیر در قرآن به صورت دوسویه آمده است که هم به خدا نسبت داده شده و هم به بندگان. مانند:یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ؛3 «هم خدا آنها را دوست میدارد و هم آنها خدا را دوست میدارند.» پس محبت هم از طرف خدا نسبت به بندگان و هم از طرف بندگان نسبت به خدا وجود دارد؛ و مانند: رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ؛4 «خدا از آنها راضی است و آنها هم از خدا راضیاند.»
از جمله تعبیراتی که در قرآن به این صورت آمده مسأله یاد کردن است: فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ؛ «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم.» اما حقیقت این معنا چیست و یاد کردن ما به چه معنا است؟ به صورت اجمالی میتوان گفت: حقیقت ذکر توجه قلبی است و ذکر امری مربوط به دل است. ولی به خاطر وجود مناسبت، اسم کسی را آوردن هم ذکر نامیده شده است. زیرا این امر نشانه آن یاد قلبی است، و به آن ذکر لفظی میگویند و همچنین به رفتارهایی که حکایت از یاد قلبی میکنند ذکر عملی گویند.
تقسیم دیگری هم میتوان برای ذکر مطرح کرد و آن تقسیم ذکر است به ذکر صریح و ذکر ضمنی. گاهی انسان با گفتن یا الله، یا ارحم الراحمین و ... صریحا خدا را یاد میکند، و گاهی قرآن قرائت میکند و این قرائت قرآن به این معنا است که انسان به یاد کلام خداست و کسی که کلام خدا را بخواند یاد خدا هم هست. این یاد، نوعی ذکر ضمنی است.
اما فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ به چه معنا است؟ آیا به این معنا است که اگر ما بگوییم یا الله، خدا هم میگوید لبیک یا عبد، یا نه معنای دیگری منظور است؟ در تفاسیر (که البته بسیاری از آنها از روایات استفاده کردهاند) تفسیرهای مختلفی ذکر شده است. در بسیاری از تفاسیر آمده است: اذکرونی بالطاعة اذکرکم بالثواب؛ یعنی یاد خدا کردن این است که خدا را اطاعت کنید و یاد کردن خدا از شما هم این است که پاداش خیر به شما دهد. البته این بیان میتواند نوعی کنایه باشد، یعنی ذکر ملزوم و اراده لازم، وگرنه حقیقت یاد اطاعت نیست. میتوان گفت: اطاعت یاد ضمنی است. اما «اطیعوا الله» در قرآن مکرر آمده است. اگر «فَاذْكُرُونِی» به معنای اطاعت کردن خدا باشد این سؤال مطرح میشود که این تعبیر چه خصوصیتی دارد؟
شاید راجحترین تفسیر در این جا این است که اصل یاد از قلب و توجه دل است، اما یاد لوازمی دارد (مانند اطاعت کردن) که این لوازم هم به دنبال آن ملزوم میآیند. ازاینرو تعریف به لازم (فاذکرونی بالطاعة اذکرکم بالثواب) غلط نیست. اما آیا تفسیر این آیه، منحصر به همین است و هیچ معنای دیگری ندارد، یا این هم یکی از لوازمی است که بر ذکر مترتب میشود؟
بالاترین لذت عاشق
این معنا که اگر از خدا اطاعت کنید خدا به شما پاداش میدهد، چیزی است که با تفکر قابل فهم است، اما امام سجاد علیهالسلام میفرماید: تو چیزی را به آنها ارشاد کردی و یاد دادی که اگر تو نفرموده بودی هیچ وهمی به آن نمیرسید. چه خصوصیتی در این ذکر هست که در جای دیگر نیست؟ بنده مطمئنام اگر آیات و روایاتی را که در این زمینه وارد شده است نخوانده بودم اصلا به ذهنم نمیرسید که اگر من یاد خدا باشم خدا هم یاد من خواهد بود و این پاداش ذکر من است. این نکته عجیبی است که خدا برای تشویق مردم به یاد خدا میگوید: اگر به یاد من باشید من هم به یاد شما خواهم بود.
در روایتی آمده است که: ابْنَ آدَمَ اذْكُرْنِی فِی نَفْسِكَ أَذْكُرْكَ فِی نَفْسِی، ابْنَ آدَمَ اذْكُرْنِی فِی خَلَاءٍ أَذْكُرْكَ فِی خَلَاءٍ، ابْنَ آدَمَ اذْكُرْنِی فِی مَلَإٍ أَذْكُرْكَ فِی مَلَإٍ خَیْرٍ مِنْ مَلَئِكَ؛5 «ای فرزند آدم! من را در دلت یاد کن تا من هم در دلم تو را یاد کنم، ای فرزند آدم! در تنهایی یاد من باش تا من هم در تنهایی یاد تو باشم، ای فرزند آدم! در میان مردم یاد من باش تا من هم در میان جمعیتی بسیار بهتر از جمعیت شما (در میان فرشتگان) یاد تو باشم.» این معنا که در تنهایی یا جمع یاد خدا بودن موجب میشود که خدا هم در تنهایی یا جمع از بندهاش یاد کند، کم یا بیش قابل فهم است. اما «اذْكُرْنِی فِی نَفْسِكَ أَذْكُرْكَ فِی نَفْسِی» به چه معنا است؟ و این یاد خدا چه جاذبهای میتواند برای ما داشته باشد؟
حقیقت این است که معمولا انگیزه انسانها از دنبال کردن دین، خدا، عبادت و... دستیابی به ثوابهای الهی است. اگر بر فرض خدا بگوید: نه کسی را به بهشت میبرم و نه کسی را به جهنم، چند نفر پیدا میشوند که باز هم خدا را عبادت کنند؟ این واقعیت که اگر خدا تنها در دلش از ما یاد کند برای ما جاذبهای ندارد، به خاطر این است که خدا را نشناختهایم و آن کمالاتی که باید در سایه شناخت خدا برای ما پیدا شود پیدا نکردهایم. ازاینرو اهمیت این را هم درک نمیکنیم که اگر ما یاد خدا باشیم خدا هم یاد ما خواهد بود چه اتفاقی میافتد. برای ما قابل درک نیست که اگر خدا در دلش یاد ما باشد بدون اینکه بهشتی یا جهنمی در کار باشد، چه ارزشی دارد. درک این سعادت به اندکی لطافت روح احتیاج دارد تا انسان بفهمد این هم برای خود مسألهای است، بلکه این بزرگترین مسائل است.
برای درک این گونه مسائل ناچاریم که از مثالهای عادی زندگی خودمان و روابطمان با انسانهای دیگر کمک بگیریم. البته این مثالها بسیار نازلتر از ممثل است، اما قدری ذهن را به آن حقیقت نزدیک میکند. از مسائلی که بین همه انسانها شایع است روابط عاطفی است؛ چه عواطف طبیعی مثل روابط پدر و مادر نسبت به فرزند و بالعکس یا روابطی که در اثر انسی که افراد با یکدیگر پیدا میکنند پدید میآیند. در اینگونه روابط، افراد به این خاطر همدیگر را دوست میدارند که به همدیگر خدمت میکنند یا به خاطر وجود کمالاتی ظاهری یا باطنی. ریشه بسیاری از محبتهای ما، خیر و سودی است که از طرف مقابل به ما میرسد. در روابط عاشقانه است که میتوان هنوز محبت را دید بدون اینکه از این لوازم خبری باشد، مانند داستانهای عاشقانهای که ادبیات عالم را پر کرده است. عاشق، خودباخته است و همه هستیاش را فدای معشوقش میکند و هیچ انتظاری هم از او ندارد جز یک انتظار که در اعماق دلش هست، و آن این است که معشوق هم به یاد او باشد. این توقعی چندان آگاهانه هم نیست، اما در عمق دل عاشق هست. عاشق وقتی به اوج لذت میرسد که بفهمد نه تنها معشوق به یاد او هست، بلکه او را دوست هم دارد. لذتی از این بالاتر برای عاشق قابل تصور نیست که بفهمد محبوبش علاوه بر اینکه به یاد او است او را دوست هم دارد.
افشای عشق غیبی
اگر انسان این حقیقت را بهدرستی تصور کند که پاکبازترین عاشقهای عالم، در عمق دلشان این توقع هست که محبوبشان از آنها یادی کند، آن وقت میفهمد که غیر از «اذکرونی بالطاعة اذکرک بالثواب»، یاد دیگری هم هست و آن «اذْكُرْنِی فِی نَفْسِكَ أَذْكُرْكَ فِی نَفْسِی» است. تعبیر «نفسی» در قرآن تنها یک جا درباره خدا آمده است و آن جایی است که حضرت عیسی علیهالسلام به خدای متعال عرض میکند: تو آنچه در دل من هست میدانی، اما من آنچه در دل تو هست نمیدانم (تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی و َلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِكَ6)؛ مسلما هیچ مخلوقی نمیتواند چنین علمی پیدا کند. هیچ کس جز خود خدا نمیتواند از نفس او – نفس به هر کدام از معانیاش که درباره خدا صحیح باشد – آگاه شود. آنجا مقام ذات الهی است که جز ذاتْ چیزی دیگر در آن راه ندارد. اگر خدای متعال نفرموده بود «أَذْكُرْكَ فِی نَفْسِی» کدام عقلی میتوانست این را بفهمد؟! کدام مَلَکی میتوانست از دل خدا خبر دهد؟! هر کس از این حقیقت با خبر شود از ناحیه خود خدا با خبر میشود.
امام سجاد علیهالسلام در این دعای شریف میفرماید: وَ أَنْتَ الَّذِی دَلَلْتَهُمْ بِقَوْلِكَ مِنْ غَیْبِكَ؛ «تو با گفتاری از غیب خود، بندگانت را هدایت کردی.» حضرت تعبیر «مِنْ غَیْبِكَ» را بهکار میبرد. تا اینجا آنچه وعده داده شده بود از غیب نبود. هر چه بود اموری خارج از ذات الهی بود، اما اینجا میفرماید: تو از غیب خود به بندگان خبر دادی، بهگونهای که اگر نگفته بودی هیچ چشمی، هیچ گوشی و هیچ وهمی به آن نمیرسید (از «بقولک» تا آخر «فیه حظهم» مانند جمله معترضه است). حضرت به جای «عقل» تعبیر «وهم» کرده، زیرا وهم چیزهایی را تصور میکند که عقل وجودش را محال میداند. حضرت میفرماید: اگر تو نگفته بودی حتی وهم هم نمیتوانست آن را تصور کند. آن حقیقت غیبی این است که فرمودی «به یاد من باشید تا من هم پیش خودم به یاد شما باشم.» برای انسان چه شرفی از این بالاتر که خدایی از او یاد کند که عظمتش بینهایت است؛ انسانی که لَمْ یَكُن شَیْئًا مَّذْكُورًا.7 این شرفی است که هر چه در مقابلش گذاشته شود رنگ میبازد.
تجلی مهربانی خدا در دعوت بندگان به شکر
در ادامه حضرت در تتمیم سخن خویش میفرماید: وَ قُلْتَ: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ، وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ؛ انسان خدا را با اوصافش میشناسد و با صفات او از او یاد میکند، بهخصوص یادی که با آگاهی توأم باشد. برای مثال وقتی که انسان احتیاج به آمرزش دارد یاد رحمت خدا میافتد و... . وقتی یاد خدا میافتد بهنوعی نعمتهای خدا را به خاطر میآورد. اگر در هنگام یاد نعمتهای خدا، فطرت انسان و انگیزههای فطریاش بیدار باشد، بیدرنگ در مقام شکر خدا برمیآید. اقتضای فطرت حقشناسی این است که انسان در برابر نعمتهای الهی به صورتی عکسالعمل نشان دهد و شکرگزاری کند. در احوالات ائمه اطهار صلواتالله علیهم اجمعین وارد شده است که در حالی که سوار بر اسب بودند، اگر یاد نعمتی میافتادند یا نعمت خاصی به آنها داده میشد به نشانه شکر سر بر یال اسب میگذاشتند، و اگر در حال راه رفتن بودند گاه به خاک میافتادند و سر بر زمین گذاشته، خدا را شکر میکردند.
خدای متعال چون میداند این شکر چه قدر در تعالی و تکامل روح ما و تقرب ما به خدا مؤثر است، میخواهد این عامل فطری را تقویت کند. برای این منظور از راههای مختلفی انسان را تحریک به شکر میکند؛ از جمله با بیان این آیه شریفه که میفرماید: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ. مفعول در «لَئِنْ شَكَرْتُمْ» محذوف است که «نعمتی» است، و در «لَأَزِیدَنَّكُمْ» تمییز محذوف است که از آن مفعول معلوم میشود، و آن «نعمتاً» است؛ یعنی اگر نعمت مرا شکر گزارید، نعمتم را بر شما زیاد میکنم.» در برابر میفرماید: وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ؛ «کفرتم» یعنی کفران نعمت کنید. اما در اینجا نمیفرماید: لَئِنْ كَفَرْتُمْ لأعذبنّکم؛ «اگر کفران نعمت کنید قطعا عذابتان میکنم»؛ در اینجا با تعبیری کریمانه میگوید: «اگر کفران نعمت کنید بدانید عذاب من سخت است.»
خدای متعال چون میداند که یاد او چهقدر روح انسان را تعالی میبخشد و زمینه دریافت رحمتهای بیشتری را برای او فراهم میکند، با این تعبیرات سعی میکند انسان را وادار کند که همیشه در دلش به یاد خدا باشد و شکر نعمتهای او را به جا آورد تا نعمتهایش برای او افزایش یابد.
وفقناالله و إیاکم انشاءالله
1. بقره، 152.
2. ابراهیم، 7.
3. مائده، 54.
4. توبه، 100.
5. المحاسن، ج1 ص39.
6. مائده، 116.
7. انسان، 1.