بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در شرح دعای وداع با ماه رمضان در تاریخ 1394/04/21، مطابق با بیستوپنجم ماه مبارک رمضان 1436 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
اللَّهُمَّ إِنَّا نَتُوبُ إِلَیْكَ فِی یَوْمِ فِطْرِنَا الَّذِی جَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِینَ عِیداً وَ سُرُوراً وَ لِأَهْلِ مِلَّتِكَ مَجْمَعاً وَ مُحْتَشَداً مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ أَذْنَبْنَاهُ، أَوْ سُوءٍ أَسْلَفْنَاهُ، أَوْ خَاطِرِ شَرٍّ أَضْمَرْنَاهُ، تَوْبَةَ مَنْ لَا یَنْطَوِی عَلَى رُجُوعٍ إِلَى ذَنْبٍ، وَ لَا یَعُودُ بَعْدَهَا فِی خَطِیئَةٍ، تَوْبَةً نَصُوحاً خَلَصَتْ مِنَ الشَّكِّ وَ الِارْتِیَابِ، فَتَقَبَّلْهَا مِنَّا، وَ ارْضَ عَنَّا، وَ ثَبِّتْنَا عَلَیْهَا؛ اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا خَوْفَ عِقَابِ الْوَعِیدِ، وَ شَوْقَ ثَوَابِ الْمَوْعُودِ حَتَّى نَجِدَ لَذَّةَ مَا نَدْعُوكَ بِهِ، وَ كَأْبَةَ مَا نَسْتَجِیرُكَ مِنْهُ، وَ اجْعَلْنَا عِنْدَكَ مِنَ التَّوَّابِینَ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ لَهُمْ مَحَبَّتَكَ، وَ قَبِلْتَ مِنْهُمْ مُرَاجَعَةَ طَاعَتِكَ، یَا أَعْدَلَ الْعَادِلِینَ.
امام سجاد علیهالسلام بعد از درخواست رحمتهای واسعه الهی در روز عید فطر برای جبران کوتاهیها در ماه رمضان، به خصوصیات روز عید فطر پرداخته، در اولین گام مسأله توبه را مطرح میفرماید. در عبارات گذشته هم اشارات یا تصریحاتی به مسأله توبه بود، اما حضرت در این جا با تفصیل بیشتر و آهنگی خاص این مسأله را مطرح کرده، میفرماید:
«خدایا! ما در این روز فطر بهسوی تو باز میگردیم؛ روزی که آن را عید و مایه سرور مؤمنین و زمان اجتماع و گرد هم آمدن و همکاری کردن اهل ملت خود قرار دادی.» شاید حضرت به این دلیل بر توبه در روز عید فطر تأکید میکند که خداوند این روز را روز سرور و شادی مسلمانان قرار داده است، و از خداوند میخواهد که با قبول توبه ما را شاد نماید. کلمه «ملت» معمولا به خدا نسبت داده نمیشود و تنها در این دعا به خدا نسبت داده شده است (ملّتک). در هیچ آیهای از قرآن هم ملت به خدا نسبت داده نشده، تا جایی که برخی متخصصان اهل لغت مثل راغب گفتهاند: یکی از فرقهای کلمه دین با ملت این است که دین هم به خدا نسبت داده میشود، هم به افراد و هم به امتها، اما ملت به خدا نسبت داده نمیشود.
کلمه جمع، مَجْمَع و مُحْتَشَد مترادف هستند، اما گفته شده فرق دقیقی دارند و آن این است که به هر گونه اجتماعی جمع و به محلی که جمع میشوند مجمع گویند. اما حشد و احتشاد برای جمعی بهکار میرود که برای هدفی تشکیل شده باشد و نوعی همکاری و هدف مشترک بین افراد آن جمع وجود داشته باشد. امروز در عراق به جای بسیج، کلمه حشد را به کار میبرند. سپس حضرت با سه عبارت، مواردی که از آن توبه میکنیم را مشخص میفرماید: «در این روز که روز عید و سرور است ما از هر گناهی که انجام دادیم، یا هر بدیای که بهجای گذاشتیم، یا خطورات بدی که به ذهن ما آمد، به سوی تو توبه میکنیم؛ توبهای که در دل تصمیم داریم از آن به گناه و خطا بازنگردیم؛ توبهای نصوح که از هر شک و ریبی پاک است. پس این توبه را از ما بپذیر و از ما راضی باش و ما را بر این توبه پایدار بدار!»
توبه ارکانی دارد که گاهی مورد غفلت واقع میشوند. توبه این نیست که انسان به کارهای بد خویش توجه پیدا کند و لحظهای پشیمان شود و استغفاری هم به زبان آورد. گاهی انسان چنین حالی پیدا میکند که از کرده خود پشیمان میشود و استغفرالله هم میگوید، اما هنوز نفسش از استغفرالله گفتن آرام نشده، در اندیشه گناه فرو میرود. پیشوایان ما اینگونه توبه را مورد توبیخ قرار دادهاند. در نهجالبلاغه آمده است که کسی در حضور امیرالمؤمنین علیهالسلام گفت: «استغفر الله ربی و أتوب إلیه.» حضرت متوجه شد که این توبه حقیقی و استغفار واقعی نیست. ازاینرو آن شخص را توبیخ کرده، فرمود: مادرت به عزایت بنشیند! آیا تو میدانی استغفار چیست؟ استغفار شش جزء دارد که اول آن پشیمانی از گناه است، دوم تصمیم بر عدم بازگشت به گناه تا أبد، سوم بازگرداندن حقوق خلق خدا، چهارم قضای واجباتِ ترک شده، پنجم ذوب کردن گوشتهایی که از حرام بر بدن روییده، و ششم چشاندن سختی طاعت بر بدن همانطور که لذت گناه را چشیده است. اگر این کارها را انجام دادی آنگاه بگو: أستغفرالله.1 البته چنین استغفاری که امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید، استغفار کامل است و به این معنا نیست که اگر چنین استغفاری برای انسان میسر نشد، بهطور کلی توبه را رها کند و به انجام گناهان ادامه دهد. مقصود این است که توبه را سبک نشمارید و گمان نکنید با گفتن یک استغفرالله دیگر همه چیز تمام میشود. در قرآن هم بر عنوان توبه نصوح تأکید شده است. نصوح به معنای خالص است.
اکنون این سؤال میتواند مطرح شود که مگر توبه با چه چیزی میتواند مخلوط شود که از خلوص ساقط گردد؟ پاسخ این است که هر یک از مراحل توبه میتواند ناخالصیهایی داشته باشد. توبه با تفکری صحیح آغاز میشود که موجب انفعال و پشیمانی از گناه و انجام افعالی درونی (تصمیم بر ترک) و بیرونی میگردد. انسان گناهکار باید باور کند گناهی که انجام داده موجب هلاکتش میشود. اگر چنین باوری نداشته باشد و در عمق دلش این تردید وجود داشته باشد که: عواقبی که برای برخی کارها گفته باشند چندان هم معلوم نیست واقعیت داشته باشد، و ما برای احتیاط یک استغفراللهی میگوییم، چنین شخصی مرحله اول توبهاش واقعیت ندارد و با شک و ارتیاب مخلوط شده است.
گاهی شکها به صورتهای دیگری هم جلوه میکند. برای مثال کسانی که به گناه عادت کردهاند و لذت گناه در کامشان تثبیت شده است به سادگی حاضر نیستند بپذیرند که کار بدی انجام میدهند. ازاینرو در مرحله اول تلاش میکنند خود را در پیش وجدانشان تبرئه کنند و تقصیر را به عهده دیگری بیاندازند. اگر نتوانند خود را پیش خود تبرئه کنند و این فرافکنیها اثر نبخشد در مرحله بعد میگویند: «جنایت که نکردهام! کار چندان مهمی نبود. تمام احکام فقهی هم که قطعی نیست. اختلاف فتاوا هم زیاد است. شاید برخی این کار را حرام ندانند!» اگر بالاخره معلوم شد که فتوای به حرمت این عمل، اجماعی است و همه آن را حرام میدانند، توجیهات را بهگونهای دیگر مطرح میکنند، مثلا اینکه کسانی که این فتوا را دادهاند معصوم نبودهاند و ...؛ اگر از این هم گذشت و معلوم شده قطعا خدای متعال از چنین کاری نهی کرده و وعده عذاب به فاعل آن داده است، گاهی حتی سخن خدا را هم زیر سؤال میبرند و میگویند: این وعده و وعیدها تنها اتخاذ یک روش تربیتی برای ترساندن مردم است تا جامعه آرام باشد!
گاهی که فرافکنی سودی نمیبخشد و برای شخص معلوم میشود که واقعا کار بدی انجام داده است، کار خود را اینگونه توجیه میکند که: بسیاری از مردم دچار خطا و گناه هستند؛ همه که معصوم نیستند؛ هر کسی گناهی میکند و من هم خطاهایی دارم و این امری عادی است و ناراحتی و خودکشی ندارد!
حقیقت این است که انسان وقتی واقعا از گناه پشیمان میشود که یقین کند وعدههای قرآن و معصومان واقعیت دارد، و گناهی که مرتکب شده آثاری واقعی بر آن مترتب میشود و آن آثار در انتظار وی هستند. اگر در اینها شک داشته باشد توبه جدی تحقق پیدا نمیکند.
اما پس از آنکه انسان یقین کرد گناه، عذابی دردناک در پی دارد و وعدههای خدا و اولیای او شوخی نیست، در میدان عمل و مرحله ترک گناه، گاهی عادت به لذت گناه مانع از تصمیم بر ترک میشود. کسانی که عادت به دخانیات دارند گاهی تصدیق میکنند که استعمال دخانیات، نابود کردن مال و سلامتیِ خود و اطرافیان است، اما حاضر نیستند از آن دست بردارند. عادت آنها به دخانیات اجازه نمیدهد که تصمیم بر ترک بگیرند. برخی عادتها صرفا جنبه روانی دارند و برخی جنبه فیزیولوژیک هم دارند و بدن هم تحت تأثیر آنها واقع میشود و زمان انجام آن که میرسد احساس نیاز میکند. این یک واقعیت زندگی انسان است که وقتی به چیزی عادت کرد، به راحتی تصمیم به ترک آن نمیگیرد. کسانی که به گناه عادت کردهاند به سادگی تصمیم به ترک گناه نمیگیرند. برخی افراد چنان به دیدن برخی فیلمها عادت کردهاند که شب تا آن فیلمها را تماشا نکنند خوابشان نمیبرد، با این که میدانند دیدن چنین فیلمهایی، بیماری، گناه، فساد اخلاقی، اختلاف خانوادگی و ... به دنبال دارد.
انسانی که به گناه عادت کرده، حتی بعد از اینکه یقین کرد که عملی گناه است و عذاب دارد و عذابش هم جدی است و صرف فتوای مجتهد خاصی نیست، باز نمیتواند تصمیم به ترک آن بگیرد. البته زمانی که وقت عادتش نرسیده ممکن است پشیمان شود و شاید اشکی هم از چشمش جاری شود، اما با فرارسیدن وقت عادت، تمام آنها را فراموش میکند. روشن است که این توبه هم توبه نصوح نیست و ناخالصی دارد. بسیار شنیده شده که کسانی توبه کردند و برای توبه خویش هم مقدمات فراوانی مثل رفتن به شهرهای مشهد، کربلا و ... انجام دادند، اما در فاصله کوتاهی به همان حال قبلی بازگشتند. مانند برخی از افراد معتادی که استعمال مواد مخدر را ترک میکنند اما چیزی نمیگذرد که دوباره شروع میکنند. اینها آفتهایی است که برای تصمیم بر ترک کار غلط وجود دارند و این عادتها منحصر به معتادان مواد مخدر نیست. عادت انواع و اقسام مختلف فراوانی دارد. بنابراین در گام اول برای توبه نصوح باید شکها و دودلیها رفع شود.
امام سجاد علیهالسلام در این فراز به درگاه خدای متعال عرضه میدارد: «خدایا! ما به سوی تو توبه میکنیم؛ توبهای نصوح که از هر گونه شک و دودلی پاک باشد و بهطور جدی و قطعی تصمیم داریم که به گناه بازنگردیم.» البته تعلیمات دینی و تجربههای شخصی این معنا را اثبات میکند که انسان نمیتواند به آینده خویش بهطور یقینی و قطعی مطمئن باشد. گاهی برخی افراد تصمیم قطعی بر ترک گناه میگیرند و نذرهای سنگینی هم میکنند که در صورت بازگشت به گناه آنها را ادا کنند، اما باز هم نمیتوانند مطمئن باشند که روزی شیطان دوباره فریبشان ندهد. ازاین رو انسان غیر از استغفار باید از خدای متعال یاری بطلبد. چنانکه میبینیم امام سجاد علیهالسلام هم میفرماید: وَ ثَبِّتْنَا عَلَیْهَا؛ «و ما را بر این توبه نصوح ثابتقدم بدارد!»
امام سجاد علیهالسلام در ادامه بار دیگر درخواستی را مطرح میکنند که با درخواستهای قبلی متفاوت است. آنچه باعث میشود انسان در مقام توبه درآید ترس از عقاب و امید به ثواب است. اما ترس از هر نوع عقاب، نوعی خاص از ناراحتی را در انسان ایجاد میکند. برای مثال اگر انسان در این باره بیاندیشد که عمرش تلف شد، نوعی حزن و اندوه در او ایجاد میشود. اما امام علیهالسلام از خداوند درخواست میکند: خدایا! از تو میخواهم مرا، هم نسبت به خوف عقاب و هم نسبت به شوق ثواب، بهگونهای قرار دهی که از این حال خودم لذت ببرم؛ از این حال که از چیزی دست میکشم که موجب عقاب است و بهسوی چیزی میآیم که موجب ثواب است.
نکته لطیفی در اینجا وجود دارد. ما گمان میکنیم که انسان در هر حالی یا ترس دارد یا آرامش، یا غصهدار است یا شاد، و نمیتواند در یک آن، هم غصهدار باشد و هم شاد. اما گاهی میشود برای انسان غصهای پیش میآید و اشک از چشمانش هم جاری میشود اما از گریه خودش خوشحال است. خدا در انسان چنین ظرفیتی قرار داده که در یک آن، نسبت به دو حیثیت از یک چیز، دو احساس متفاوت دارد. گاهی برخی از روشنفکر مآبها میگویند: مگر شما نمیگویید: امام حسین علیهالسلام با شهادتش به مقامی عالی رسید، پس باید از شهادت او خوشحال باشید و نباید برای او غصه بخورید. اگر انسان بتواند نکتهای که عرض کردم را تجربه و درک کند، پاسخ بسیاری از این قبیل القائات شیطانی را میتواند بیابد.
در روح انسان چنین ظرفیتی هست که یک حادثه را از دو زاویه ببیند و از یک زاویه نسبت به آن غمگین و از زاویه دیگر نسبت به آن شاد گردد. خانوادهای که فرزند خود را برای کسب علم به سفری طولانی میفرستند و با زحمت و هزینه فراوان زمینه این سفر را برای او فراهم میکنند، یا بالاتر از این، فرزند خود را به میدان نبرد با باطل رهسپار میکنند و برای شهادت او دعا میکنند تا نزد سیدالشهدا علیهالسلام سرفراز باشند، هنگام خداحافظی با او، اشک میریزند و گریه میکنند. آنها از آن جهت که فرزندشان به مقامی عالی دست مییابد بسیار خوشحالاند، اما از این جهت که از آنها جدا میشود غمگیناند. در حالیکه یک حادثه هم بیشتر نیست. این یک حقیقتی است که باید با تجربهها و تحلیلهای روانشناختی هم آن را حل کرد و به صورت یک مسأله علمی در آورد تا از آن در حل مسائلی از قبیل آنچه گفتیم کمک گرفت.
پس یک حادثه خاص میتواند از یک حیثیت شادیآفرین و از حیثیتی دیگر غمگینکننده باشد. توبه هم که میکنیم از آن جهتی که از گناه در میآییم شاد هستیم اما در عین حال از گناهی که انجام دادهایم ناراحت هستیم. امام سجاد علیهالسلام از خداوند درخواست توبه، خوف از عقاب و شوق به ثواب میکند و در عین حال از خداوند میخواهد که لذت قبولی این توبه را هم به من بچشان. یعنی در همان حال خوف و شوق، میخواهم این حقیقت را هم درک کنم که تو به من نظر لطف داری و دست احسان بر سر من میکشی و مرا میپذیری! شاید نکته لطیفتری هم داشته باشد و آن اینکه اصلا از تو چیز خواستن، در خانه تو آمدن و گریه کردن و بر خاک سر ساییدن ، لذت دارد، و میخواهم آن لذت را به من بچشانی! در عین حال ناراحت هم باشم از این که این گناهان را مرتکب شدم و با خود بگویم: ای کاش آن گناهان را انجام نمیدادم!
حضرت در ادامه درخواستی لطیف را مطرح میکند و آن این است: «خدایا! تو در قرآن فرمودهای که توبهکنندگان را دوست داری (إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ2). من میخواهم جزء کسانی باشم که تو آنها را دوست داری!» این بسیار بالاتر از آن چیزهایی است که پیش از این مطرح شد. امام علیهالسلام از خداوند درخواست میکند که: «میخواهم تو من را دوست بداری!» انسانها معمولا تلاش میکنند که اطرافیانشان از اعضای خانواده، همسایگان و ... آنها را دوست بدارند، بهخصوص اگر شخصیت باعظمتی در اطرافشان باشد آرزو دارند که او آنها را دوست داشته باشد و به آنها توجه کند. اگر از مقام معظم رهبری به ما پیغام خاصی برسد که مثلا ایشان فرمودهاند: من شما را دوست دارم، هیچ یک از ما حاضر نیست آن را با پاداشهای مادی عوض کند. اما اگر انسان به جایی برسد که خدا او را دوست بدارد به منزلتی دستیافته است که فوق همه منزلتها است.
رزقناالله وإیاکم إنشاءالله